راوى مىگويد: در اين هنگام، حسين عليهالسلام دست به محاسنش زد و چنين مىفرمود: «خشم خدا بر يهوديان، هنگامى بالا گرفت كه براى خداوند، فرزند قرار دادند و خشم خدا بر مسيحيان، هنگامى بالا گرفت [كه خداوند را يكى از سه خدايشان قرار دادند]، و خشم خدا بر مجوسيان، هنگامى بالا گرفت كه به جاى خداوند، خورشيد و ماه را پرستيدند، و خشم خدا بر قومى كه بر كشتن فرزند دختر پيامبرشان، اتّفاق كردهاند، بالا گرفته است. به خدا سوگند، هيچگاه به آنچه مىخواهند، گردن نمىنهم تا آن كه با محاسن رنگين شده از خونم، خدا را ملاقات كنم».
راوى مىگويد: آن گاه حسين عليهالسلام بانگ برآورد: «آيا فريادرسى هست كه ما را براى خدا يارى كند؟! آيا مدافعى هست كه از حرم پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله دفاع كند؟!».
راوى مىگويد: حُرّ بن يزيد رياحى، اسبش را ركاب زد و پيش آمد تا جلوى حسين عليهالسلام ايستاد و گفت: اى پسر دختر پيامبر خدا! من نخستين كسى بودم كه جلوى تو ايستادم. آيا به من اجازه مىدهى كه نخستين كشته شده پيشِ رويت باشم تا شايد بدين وسيله، به درجه شهيدان برسم و به جدّت بپيوندم؟
حسين عليهالسلام فرمود: «اى برادر من! اگر توبه كنى [و از راه خطا باز گردى] از كسانى هستى كه خداوند به سوى آنها باز مىگردد، كه خداوند، بازگردنده و مهربان است».
كشته شدگان پيش روى حسين عليهالسلام
راوى مىگويد: نخستين كسى كه به جنگ با دشمن رفت، حُرّ بن يزيد رياحى بود كه چنين رجز مىخواند:
من حُرّم (آزادهام) و پناهگاه ميهمانان؛
امّا شما را روياروى با شمشير مىزنم.
به دفاع از بهترين ساكن سرزمين خيف۱
شما را مىزنم و در آن، ستمى نمىبينم.
راوى مىگويد: حُر حمله بُرد و پيوسته جنگيد تا آن كه اسبش از پاى درآمد و پياده ماند و باز جنگيد و رجز مىخواند: