651
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

شمر بن ذى الجوشن ـ كه خدا لعنتش كند ـ، بر سرِ او داد كشيد و گفت: اى گوينده ! خداوند ـ تبارك و تعالى ـ، تو و همراهت حسين را به زودى مى‏كُشد.

بُرَير به او گفت: اى دشمن خدا! آيا مرا از مرگ مى‏ترسانى ؟ به خدا سوگند، مرگ براى ما دوست داشتنى‏تر از زندگى با شماست. به خدا سوگند، كسانى كه خون فرزندان و خاندان محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را مى‏ريزند، به شفاعتش نمى‏رسند.

مردى از ياران حسين عليه‏السلام به سوى بُرَير بن حُضَير آمد و به او گفت: خدايت رحمت كند، اى بُرَير! ابا عبد اللّه‏ عليه‏السلام مى‏فرمايد: «به جايگاهت، باز گرد و با آنان سخن مگو، كه به جانم سوگند، اگر مؤمنِ آل فرعون، قومش را نصيحت كرد و دعوت را به آخر رساند، تو نيز نصيحت كردى و آن را به آخر رساندى».

در وقت سحر، سرِ حسين عليه‏السلام [از خواب،] سنگين شد و به خواب رفت و سپس بيدار شد و فرمود: «آيا مى‏دانيد كه هم‏اكنون، چه خوابى ديدم ؟».

گفتند: چه ديدى، اى فرزند دختر پيامبر خدا ؟

فرمود: «سگ‏هايى را ديدم كه بر من، سخت گرفته‏اند و به من چنگ مى‏اندازند. ميانشان، سگ پيسه‏اى بود كه از بقيّه بر من، سخت‏تر مى‏گرفت. گمان مى‏بَرَم كسى كه كُشتن مرا به عهده مى‏گيرد، مردى لَك و پيسدار از اين قوم باشد. سپس، جدّم پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را با گروهى از يارانش ديدم كه به من مى‏فرمايد: "پسر عزيزم ! تو شهيدِ خاندان محمّدى و آسمانيان و ملكوتيان، به تو بشارت يافته‏اند. افطارِ امشبت را نزد من خواهى بود. بشتاب و تأخير مكن كه اين، اَجَلِ فرود آمده از آسمان به قصد توست تا خونت را در شيشه‏اى سبز بگيرد ! ". اين است آنچه ديدم و بى‏ترديد، حادثه (مرگ)، نزديك شده و گاهِ كوچ از اين دنيا فرا رسيده است».

راوى مى‏گويد: حسين عليه‏السلام صبح كرد و با يارانش نماز خواند و سپس اسبش را نزدش آوردند. بر آن نشست و با چند تن از يارانش به سوى دشمن پيش رفت. جلوى روى امام عليه‏السلام بُرَير بن حُضَير همْدانى بود. حسين عليه‏السلام به او فرمود: «اى بُرَير، با آنها گفتگو و بر آنها احتجاج كن».

راوى مى‏گويد: بُرَير جلو آمد تا نزديك دشمنان ايستاد كه از همان صبح‏دم، آماده حمله شده بودند. بُرَير به آنها گفت: اى مردم! از خدا پروا كنيد. فرزندان محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ميان شما آمده‏اند و اينان، نسل و خانواده و دختران و محارم اويند، پس آنچه [از دليل و برهان] نزد خود داريد، بياوريد. مى‏خواهيد با آنها چه كنيد؟


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
650

قال: فصاح به شمر بن ذي الجوشن (لعنه اللّه‏) وقال: أيّها المتكلّم، إنّ اللّه‏ تبارك وتعالى قاتلك وقاتل صاحبك عن قريب!

فقال له برير: يا عدوّ اللّه‏! أ بالموت تخوّفني، واللّه‏، إنّ الموت أحبّ إلينا من الحياة معكم! واللّه‏، لا ينال شفاعة محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم قوم أراقوا دماء ذرّيّته وأهل بيته.

قال: وأقبل رجل من أصحاب الحسين إلى برير بن حضير فقال له: رحمك اللّه‏ يا برير! إنّ أبا عبداللّه‏ يقول لك: ارجع إلى موضعك ولا تخاطب القوم، فلعمري، لئن كان مؤمن آل فرعون نصح لقومه وأبلغ في الدعاء فلقد نصحت وأبلغت في النصح.

فلمّا كان وقت السحر خفق الحسين رأسه خفقة، ثمّ استيقظ فقال: أ تعلمون ما رأيت في منامي الساعة؟ قالوا: وما الذي رأيت يا ابن بنت رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم؟

فقال: رأيت كأنّ كلاباً قد شدّت عليّ تناشبني، وفيها كلب أبقع رأيته أشدّها عليَّ، وأظنّ الذي يتولّى قتلي رجل أبقع وأبرص من هؤاء القوم، ثمّ إنّي رأيت بعد ۵ / ۹۸

ذلك جدّي رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم ومعه جماعة من أصحابه وهو يقول لي: يا بنيّ، أنت شهيد آل محمّد! وقد استبشرت بك أهل السماوات وأهل الصفح الأعلى، فليكن إفطارك عندي الليلة، عجّل ولا تؤخّر! فهذا أثرك قد نزل من السماء ليأخذ دمك في قارورة خضراء، وهذا ما رأيت وقد أزف الأمر واقترب الرحيل من هذه الدنيا، لا شكّ في ذلك.

قال: وأصبح الحسين وصلّى بأصحابه، ثمّ قرّب إليه فرسه، فاستوى عليه وتقدّم نحو القوم في نفر من أصحابه، وبين يديه برير بن حضير الهمداني، فقال له الحسين: كلّم القوم يا برير و احتجّ عليهم.

قال: فتقدّم برير حتّى وقف قريباً من القوم والقوم على بكرة قد زحفوا إليهم، فقال لهم برير: يا هؤاء، اتّقوا اللّه‏، فإنّ نسل محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم قد أصبح بين أظهركم، وهؤاء ذرّيّته وعترته وبناته و حريمة، فهاتوا ما الذي عندكم وما تريدون أن تصنعوا بهم؟

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 38785
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به