649
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

مردم، اين خبر را به عمر بن سعد دادند. او به شمر بن ذى الجوشن گفت: تو چه نظرى دارى ؟

گفت: هر چه تو بگويى، اى امير !

عمر گفت: من دوست داشتم كه امير نباشم ؛ امّا مجبورم كردند.

سپس عمر، به يارانش رو كرد و گفت: نظر شما در اين باره چيست ؟

يكى از يارانش به نام عمرو بن حَجّاج گفت: سبحان اللّه‏! اگر اينان (حسين و يارانش)، تُرك و ديلم هم بودند و اين درخواست را داشتند، بر ما لازم بود كه با آنان، موافقت كنيم، حال كه خاندان و خانواده محمّدِ پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هستند !

عمر بن سعد گفت: ما امروز را به آنان، مهلت مى‏دهيم.

مردى از ياران عمر، ندا داد: اى پيروان حسين بن على ! امروز را تا فردا، به شما مهلت مى‏دهيم. اگر تسليم شديد و به حكمِ امير، گردن نهاديد، شما را به سوى او مى‏بريم، و اگر خوددارى كرديد، با شما مى‏جنگيم.

آن گاه، هر دو گروه، از هم جدا شدند.

راوى مى‏گويد: شب در رسيد و حسين عليه‏السلام شب را به نماز و استغفار و دعا در پيشگاه خدا به صبح رساند و آوايى مانند آواى زنبور داشت.

شمر بن ذى الجوشن ـ كه خداوند، لعنتش كند ـ، نيمه‏شب، با گروهى از همراهانش به لشكر حسين عليه‏السلام نزديك شد. حسين عليه‏السلام، با صداى بلند، به تلاوت اين آيه مشغول بود: «و كسانى كه كافر شده‏اند، هيچ نپندارند اين كه به ايشان مهلت مى‏دهيم، براى آنان، نيكوست...»، تا آخر آيه.

ملعونى از همراهان شمر بن ذى الجوشن، فرياد كشيد: به خداى كعبه سوگند، ما پاكيزگانيم و شما، پليديد، و ما از شما، جدا گشته‏ايم !

بُرَير، نمازش را قطع كرد و ندا داد: اى فاسق ! اى تبهكار ! اى دشمن خدا! آيا مانند تويى، از پاكيزگان است ؟! تو جز چارپايى بى‏خِرد، نيستى. تو را به آتش روز قيامت و عذاب دردناك، بشارت باد !


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
648

قال: فخبّر القوم بهذا أميرهم عمر بن سعد، فقال للشمر بن ذي الجوشن: ما ترى من الرأي؟ فقال: أرى رأيك‏أيّها الأمير. فقال عمر: إنّني أحببت أن لا أكون أميراً، قال: ثمّ إنّي اُكرهت.

قال: وأقبل عمر على أصحابه فقال: ما الذي عندكم في هذا الرأي؟ فقال رجل من أصحابه يقال له عمرو بن الحجّاج: سبحان اللّه‏ العظيم! لو كانوا من الترك والديلم وسألوا هذه المنزلة لقد كان حقّاً علينا أن نجيبهم إلى ذلك، وكيف وهم آل الرسول ۵ / ۹۷

محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم وأهله؟! فقال عمر بن سعد: إنّا قد أجّلناهم في يومنا هذا.

قال: فنادى رجل من أصحاب عمر: يا شيعة الحسين بن عليّ، قد أجّلناكم يومكم هذا إلى غد، فإن استسلمتم ونزلتم على حكم الأمير وجّهنا بكم إليه، وإن أبيتم ناجزناكم.

قال: فانصرف الفريقان بعضهم من بعض.

قال: وجاء الليل فبات الحسين في الليل ساجداً راكعاً مستغفراً يدعو اللّه‏ تعالى، له دوي كدوي النحل.

قال: وأقبل الشمر بن ذي الجوشن (لعنه اللّه‏) في نصف الليل ومعه جماعة من أصحابه حتّى تقارب من عسكر الحسين، والحسين قد رفع صوته وهو يتلو هذه الآية: «وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ...»۱ إلى آخرها. قال: فصاح لعين من أصحاب شمر بن ذي الجوشن: نحن وربّ الكعبة الطيّبون، وأنتم الخبيثون وقد ميّزنا منكم.

قال: فقطع برير الصلاة فناداه: يا فاسق! يا فاجر! يا عدوّ اللّه‏! أَمثلك يكون من الطيّبين؟! ما أنت إلاّ بهيمة ولا تعقل، فأبشر بالنار يوم القيامة والعذاب الأليم.

1.. آل عمران: ۱۷۸ .

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 38984
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به