645
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

مردى از لشكر عمر بن سعد به نام مالك بن حوزه، سوار بر اسبش آمد تا نزديك خندق ايستاد و فرياد برآورد: اى حسين! بشارتت باد كه آتش در دنيا و پيش از آخرت، تو را مى‏سوزانَد!

حسين عليه‏السلام به او فرمود: «دروغ گفتى، اى دشمن خدا! من بر خداوندى مهربان و شفيعى كه شفاعتش مقبول است، يعنى جدّم، پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در مى‏آيم».

آن گاه حسين عليه‏السلام فرمود: «اين مرد كيست؟».

گفتند: مالك بن حوزه است.

حسين عليه‏السلام فرمود: «خدايا! او را به سوى آتش بِران و حرارت آن را در همين دنيا و پيش از آن كه به آخرت برسد، به او بچشان».

راوى مى‏گويد: چيزى نگذشت كه اسبش او را با خود برد و به آتش در افكند و او سوخت».

راوى مى‏گويد: حسين عليه‏السلام به اطاعت [و شكر الهى] به سجده افتاد و سپس سرش را بلند كرد و گفت: «چه بسيار دعاها كه خيلى زود، اجابت مى‏شوند!».

راوى مى‏گويد: آن گاه حسين عليه‏السلام صدايش را بلند كرد و ندا داد: «خدايا! ما خاندان پيامبرت و فرزندان و خويشان او هستيم. پس هر كه بر ما ستم كرد و حقّمان را غصب كرد، او را هلاك كن كه تو شنونده و اجابت كننده‏اى».

ناگهان، جارچىِ لشكر عمر بن سعد، فرياد زد: اى سپاه خدا ! سوار شويد.

مردم، سوار شدند و به سوى لشكرگاه حسين عليه‏السلام، حركت كردند. در آن هنگام، حسين عليه‏السلام نشسته بود و سرش [از خواب، سنگين شده و] روى زانوانش افتاده بود. خواهرش زينب ـ كه خدا از او خشنود باشد ـ، سر و صدا[ى دشمن] را شنيد. به برادرش نزديك شد و او را تكان داد و گفت: اى برادر ! آيا نمى‏شنوى كه صداها از نزديكى به گوش مى‏رسد؟!

حسين عليه‏السلام، سرش را بلند كرد و فرمود: «خواهرم ! جدّم و نيز پدرم على، مادرم فاطمه و برادرم حسن را در خواب ديدم. آنان گفتند: "اى حسين ! تو به زودى به سوى ما مى‏آيى". اى خواهر ! به خدا سوگند و بدون ترديد، آن حادثه (شهادت)، نزديك شده است».

زينب عليهاالسلام، به صورت خود زد و فرياد كشيد: واى از ناكامى! حسين عليه‏السلام فرمود: «آرام‏تر ! ساكت باش و شيون مكن كه دشمنان، ما را شماتت مى‏كنند».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
644

قال: فوثب القوم من كلّ ناحية وتعاونوا وحفروا خندقاً، ثمّ جمعوا الشوك والحطب وألقوه في الخندق وأجّجوا فيه النار.

و أقبل رجل من معسكر عمر بن سعد يقال له: مالك بن حوزة على فرس له حتّى وقف عند الخندق وجعل ينادي: أبشر يا حسين! فقد تلفحك النار في الدنيا قبل الآخرة! فقال له الحسين: كذبت يا عدو اللّه‏! إنّي قادم على ربّ رحيم وشفيع مطاع، وذلك جدّي رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم.

۵ / ۹۵

ثمّ قال الحسين: مَن هذا الرجل؟ فقالوا: هذا مالك بن حوزة!

فقال الحسين: اللّهمّ حزه إلى النار، وأذقه حرّها في الدنيا قبل مصيره إلى الآخرة!

قال: فلم يكن بأسرع أن شبّث به الفرس فألقته في النار، فاحترق.

قال: فخر الحسين للّه‏ ساجداً مطيعاً، ثمّ رفع رأسه وقال: يا لها من دعوة ما كان أسرع إجابتها! قال: ثمّ رفع الحسين صوته ونادى: اللّهمّ إنّا أهل بيت نبيّك وذرّيّته وقرابته، فاقصم من ظلمنا وغصبنا حقّنا، إنّك سميع مجيب.

قال: وإذا المنادي ينادي من عسكر عمر: يا جند اللّه‏ اركبوا! قال: فركب الناس وساروا نحو معسكر الحسين، والحسين في وقته ذلك جالس قد خفق رأسه على ركبتيه، وسمعت اُخته زينب (رضي اللّه‏ عنها) الصيحة والضجّة، فدنت من أخيها وحرّكته، فقالت: يا أخي! ألا تسمع الأصوات قد اقتربت منّا؟ قال: فرفع الحسين رأسه وقال: يا اُختاه! إنّي رأيت جدّي في المنام وأبي عليّاً وفاطمة اُمّي وأخي الحسن عليهم‏السلام فقالوا: يا حسين، إنّك رائح إلينا عن قريب، وقد واللّه‏ يا اُختاه دنا الأمر في ذلك، لا شكّ.

قال: فلطمت زينب وجهها وصاحت: وا خيبتاه! فقال الحسين: مهلاً! اسكتي ولا تصيحي فتشمت بنا الأعداء.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39156
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به