643
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

راوى مى‏گويد: سپس افرادى ديگر، همه در يارى ايشان، به سخن برخاستند و گفتند: جانمان را فدايت مى‏كنيم.

راوى مى‏گويد: حسين عليه‏السلام بُرَير را به سوى عمر بن سعد فرستاد و بُرَير گفت: اى عمر بن سعد! آيا خاندان نبوّت را وا مى‏گذارى تا از تشنگى بميرند و ميان آنها و آب فرات، حايل مى‏شوى تا آب ننوشند و ادّعا مى‏كنى كه خدا و پيامبرش را مى‏شناسى؟!

راوى مى‏گويد: عمر بن سعد، لحظاتى چشم به زمين دوخت و سپس سرش را بالا آورد و گفت: اى بُرَير! به خدا سوگند، من مى‏دانم و يقين دارم كه هر كس با آنها بجنگد و حقوقشان را غصب كند، بى‏ترديد در آتش دوزخ است؛ امّا واى بر تو اى بُرَير! آيا به من مى‏گويى كه ولايت رى را رها كنم تا به دست ديگران بيفتد؟ هرگز خود را نمى‏بينم كه به اين كار تن دهد. سپس چنين سرود:

عبيد اللّه‏ بن زياد، مرا به جاى قومش فرا خواند؛

به سوى سرزمينى كه اكنون به آن در آمده‏ام.

به خدا سوگند [حال خود را] نمى‏دانم؛ چرا كه من ايستاده

بر خطرى بزرگم كه خوابم را آشفته كرده است:

آيا مُلك رى را رها كنم، در حالى كه رى آرزوى من است؟

يا خون حسين را بريزم و نكوهيده باز گردم؟

در حالى كه در كشتن او آتش دوزخ است؛

آتشى كه حجابى ندارد، ولى مُلك رى هم مايه روشنىِ چشم من است.

راوى مى‏گويد: بُرَير بن حضير به سوى حسين عليه‏السلام باز گشت و گفت: اى پسر دختر پيامبر خدا! عمر بن سعد، راضى شد كه در برابر ملك رى، تو را بكُشد.

راوى مى‏گويد: هنگامى كه حسين عليه‏السلام از آن مردم نااميد شد و دانست كه با او مى‏جنگند، رو به يارانش كرد و فرمود: «برخيزيد و برايمان حفره‏اى مانند خندق به گِرد لشكرمان، حفر كنيد و در آن آتش بيفروزيد تا كارزار با دشمن از يك سو باشد و در ميانه جنگ با آنان، به حرم حمله نكنند و ايشان را تباه نكنيم».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
642

قال: ثمّ قام إليه جماعة كلّهم على نصرته وقالوا: نفديك أنفسنا.

۵ / ۹۴

قال: وأرسل إليه الحسين رضى‏الله‏عنه بريراً، فقال برير: يا عمر بن سعد، أ تترك أهل بيت النبوّة يموتون عطشاً وحِلتَ بينهم وبين الفرات أن يشربوه وتزعم أنّك تعرف اللّه‏ ورسوله؟!

قال: فأطرق عمر بن سعد ساعة إلى الأرض ثمّ رفع رأسه وقال: إنّي واللّه‏ أعلمه يا برير علماً يقيناً أنّ كلّ مَن قاتلهم وغصبهم على حقوقهم في النار لا محالة، ولكن ويحك يا برير، أ تشير عليّ أن أترك ولاية الريّ فتصير لغيري؟ ما أجد نفسي تجيبني إلى ذلك أبداً، ثمّ أنشأ يقول:

دَعاني عُبَيدُ اللّه‏ِ مِن دونِ قَومِهِ

إلى خِطَّةٍ فيها خَرَجتُ لِحيني

فَو اللّه‏ِ لا أَدري وإنّي لَواقِفٌ

على خَطَرٍ بعظمٍ على وسيني

أأتركُ مُلكَ الرَيِّ والرَيُّ رَغبَةٌ

أمَ أرجِعُ مَذموماً بِثَأرِ حُسينِ

وَ في قَتلهِ النارُ التي لَيسَ دُونَها

حِجابٌ ومُلكُ الريِّ قُرَّةُ عَينِ

قال: فرجع برير بن حضير إلى الحسين فقال: يا ابن بنت رسول اللّه‏، إنّ عمر بن سعد قد رضي أن يقتلك بملك الري.

قال: فلمّا أيس الحسين من القوم وعلم أنّهم قاتلوه أقبل على أصحابه فقال: قوموا فاحفروا لنا حفيرة حول عسكرنا هذا شبه الخندق وأجّجوا فيه ناراً؛ حتّى يكون قتال القوم من وجه واحد، لا نقاتلهم ولا يقاتلون فنشتغل بحربهم ولا نضيّع الحرم.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39325
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به