639
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

او نامه را پيچيد و خواست آن را به مردى به نام عبد اللّه‏ بن ابى محلّ بن حزام عامرى بسپارد كه او گفت: خدا، امير را به صلاح بدارد! على بن ابى طالب، اين جا در كوفه نزد ما بود، از ما خواستگارى كرد و ما دخترى به نام اُمّ البنين، دختر حزام را به ازدواج او درآورديم و او برايش، عبد اللّه‏، جعفر و عبّاس را به دنيا آورد و اين خواهرزادگان ما همراه حسين، برادرشان هستند. اگر لطف كنى و مقرّر فرمايى تا امان‏نامه‏اى از جانب تو براى آنها بنويسم.

عبيد اللّه‏ بن زياد گفت: باشد. چه خوب! آنچه دوست داريد، برايشان بنويسيد و نزد من در امان‏اند.

راوى مى‏گويد: عبد اللّه‏ بن ابى محلّ بن حزام، به عبد اللّه‏، عبّاس و جعفر، پسران على عليه‏السلام از جانب عبيد اللّه‏ بن زياد، امان‏نامه نوشتند. او نامه را به غلامش عرفان سپرد و گفت: اين نامه را براى خواهرزادگانم، پسران على بن ابى طالب ـ رحمت خدا بر ايشان باد ـ كه در لشكر حسين‏اند، ببر و نامه را به آنها بده و ببين كه چه پاسخى به تو مى‏دهند؟

راوى مى‏گويد: هنگامى كه نامه عبد اللّه‏ بن ابى محلّ به پسران على عليه‏السلام رسيد و در آن نگريستند، آن را براى حسين عليه‏السلام آوردند. ايشان نامه را خواند و به آورنده نامه گفت: ما نيازى به امان تو نداريم كه امان خدا، بهتر از امان ابن مرجانه است.

راوى مى‏گويد: غلام عبد اللّه‏ بن ابى محلّ به كوفه باز گشت و پاسخ آنها را براى او بازگو كرد.

راوى مى‏گويد: عبد اللّه‏ بن ابى محل، دانست كه آنها كشته خواهند شد.

راوى مى‏گويد: شمر بن ذى الجوشن جلو آمد تا رو به روى لشكرگاه حسين عليه‏السلام ايستاد و با بلندترين صدايش ندا داد: خواهرزادگان ما كجا هستند: عبد اللّه‏، جعفر و عبّاس، پسران على بن ابى‏طالب؟!


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
638

و طوى الكتاب وأراد أن يسلّمه إلى رجل يقال له: عبداللّه‏ بن أبي المحلّ بن حزام العامري، فقال: أصلح اللّه‏ الأمير! إنّ عليّ بن أبي طالب قد كان عندنا ههنا بالكوفة فخطب إلينا فزوّجناه بنتاً يقال لها: اُمّ البنين بنت حزام، فولدت له عبداللّه‏ ۵ / ۹۲

وجعفراً والعبّاس، فهم بنو اُختنا، وهم مع الحسين أخيهم، فإن رسمت لنا أن نكتب إليهم كتاباً بأمان منك عليهم متفضّلاً!

فقال عبيد اللّه‏ بن زياد: نعم وكرامة لكم، اكتبوا إليهم بما أحببتم، ولهم عندي الأمان.

قال: فكتب عبداللّه‏ بن أبي المحلّ بن حزام إلى عبداللّه‏ والعبّاس وجعفر بني عليّ (رضي اللّه‏ عنهم) بالأمان من عبيد اللّه‏ بن زياد، ودفع الكتاب إلى غلام له يقال له: عرفان، فقال: سر بهذا الكتاب إلى بني اُختي بني عليّ بن أبي طالب (رحمة اللّه‏ عليهم) فإنّهم في عسكر الحسين رضى‏الله‏عنه، فادفع إليهم هذا الكتاب وانظر ما ذا يردّون عليك.

قال: فلمّا ورد كتاب عبداللّه‏ بن أبي المحلّ على بني عليّ ونظروا فيه، أقبلوا به إلى الحسين فقرأه وقال له: لا حاجة لنا في أمانك؛ فإنّ أمان اللّه‏ خير من أمان ابن مرجانة.

قال: فرجع الغلام إلى الكوفة فخبّر عبداللّه‏ بن أبي المحلّ بما كان من جواب القوم. قال: فعلم عبداللّه‏ بن أبي المحل أنّ القوم مقتولون.

قال: وأقبل شمر بن ذي الجوشن حتّى وقف على معسكر الحسين رضى‏الله‏عنه فنادى بأعلى صوته: أين بنو اُختنا: عبداللّه‏ وجعفر والعبّاس بنو عليّ بن أبي طالب؟

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 52468
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به