629
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

حسين عليه‏السلام به يارانش فرمود: آيا اين مرد را مى‏شناسيد؟

حبيب بن مُظاهر اسدى گفت: آرى. اين از قبيله بنى تميم است. من او را خوش‏عقيده مى‏دانستم و گمان نمى‏كردم كه در اين معركه حاضر شود.

راوى مى‏گويد: حنظلى پيش آمد تا جلوى حسين عليه‏السلام ايستاد و بر او سلام داد و پيام عمر بن سعد را به او رساند. حسين عليه‏السلام به او فرمود: «اى مرد! از طرف من به رئيست بگو كه من به اين جا نيامدم، مگر پس از آن كه اهالى شهرتان به من نامه نوشتند كه با من بيعت مى‏كنند و مرا وا نمى‏نهند و يارى‏ام مى‏دهند. پس اگر مرا خوش نمى‏دارند، از همان‏جا كه آمده‏ام، باز مى‏گردم».

راوى مى‏گويد: آن گاه حبيب بن مُظاهر اسدى به سوى او برخاست و گفت: واى بر تو، اى قرّه! من به ياد دارم كه در باره اهل بيت، خوش‏عقيده بودى. چه چيزى تو را اين‏قدر دگرگون كرده است كه از طرف دشمن آنها پيغام مى‏آورى؟ نزد ما بمان و اين مرد (حسين عليه‏السلام) را يارى ده! حنظلى گفت: بى‏ترديد، حق گفتى؛ امّا من با پاسخ پيام به نزد رئيسم باز مى‏گردم و در اين پيشنهاد، تأمّل مى‏كنم.

راوى مى‏گويد: حنظلى به سوى عمر بن سعد باز گشت و گفته حسين عليه‏السلام را به عمر بن سعد، خبر داد و عمر بن سعد، آن را به عبيد اللّه‏ بن زياد نوشت. ابن زياد به او نامه نوشت و او را بر كشتن حسين عليه‏السلام، تحريك كرد. عمر بن سعد گفت: ما از آنِ خداييم و به سوى او باز مى‏گرديم. اى ابن زياد! گويى تو عواقب كار را نمى‏دانى! و از خدا يارى جسته مى‏شود.

گرد هم آمدن لشكر براى جنگ با امام حسين عليه‏السلام

عبيد اللّه‏ بن زياد، مردم را در مسجد كوفه، گِرد آورد و [از كاخش] بيرون آمد، بر بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى گفت: اى مردم! شما، خاندان سفيان را تجربه كرديد و آنها را آن گونه يافتيد كه دوست داشتيد ؛ و اين، يزيد است كه او را به سيرتِ نيكو و روش پسنديده و نيكى به مردم و مراقبت از مرزها و بخشش به‏جا مى‏شناسيد، گو اين كه پدرش نيز اين گونه بود. امير مؤمنان، يزيد، بر گرامى‏داشتِ شما، افزوده و به من نوشته است تا چهار هزار دينار و دويست هزار درهم، در ميانتان تقسيم كنم و شما را به سوى جنگ با دشمنش، حسين بن على، بيرون ببرم. پس به [سخنان] او گوش دهيد و فرمان ببريد. والسلام !


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
628

فقال حبيب بن مظاهر الأسدي: نعم، هذا من بني تميم وقد كنت أعرفه بحسن الرأي، وما ظننت أنّه يشهد هذا المشهد.

قال: وتقدّم الحنظلي حتّى وقف بين يدي الحسين فسلّم عليه وأبلغه رسالة عمر بن سعد، فقال:

يا هذا، أعلم صاحبك عنّي أنّي لم أرد إلى ههنا حتّى كتب إليَّ أهل مصركم أن يبايعوني ولا يخذلوني وينصروني، فإن كرهوني أنصرف عنهم من حيث جئت.

قال: ثمّ وثب إليه حبيب بن مظاهر الأسدي، فقال: ويحك يا قرّة! عهدي بك وأنت حسن الرأي في أهل البيت، فما الذي غيرك حتّى أتيتنا في هذه الرسالة؟ فأقم عندنا وانصر هذا الرجل! فقال الحنظلي: لقد قلت الحقّ، ولكنّي أرجع إلى صاحبي بجواب رسالته وأنظر في ذلك.

قال: فانصرف الحنظلي إلى عمر بن سعد وخبّره بمقالة الحسين رضى‏الله‏عنه، وكتب عمر ۵ / ۸۶

بن سعد إلى عبيد اللّه‏ بن زياد بذلك، فكتب إليه يحرّضه على قتله. فقال: إِنَّا لِلهِ وإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. يا ابن زياد كأنّك لا تعرف العواقب! واللّه‏ المستعان.

۵ / ۸۷

ذكر اجتماع العسكر إلى حرب الحسين بن عليّ رضى‏الله‏عنه

قال: ثمّ جمع عبيد اللّه‏ بن زياد الناس إلى مسجد الكوفة، ثمّ خرج فصعد المنبر، فحمد اللّه‏ وأثنى عليه، ثمّ قال: أيّها الناس، إنّكم قد بلوتم آل سفيان فوجدتموهم على ما تحبّون، وهذا يزيد قد عرفتموه أنّه حسن السيرة، محمود الطريقة، محسن إلى الرعيّة، متعاهد الثغور، يعطي العطاء في حقّه، حتّى إنّه كان أبوه كذلك، وقد زاد أمير المؤمنين في إكرامكم، و كتب إليَّ يزيد بن معاوية بأربعة آلاف دينار ومئتي ألف درهم اُفرّقها عليكم واُخرجكم إلى حرب عدوّه الحسين بن عليّ، فاسمعوا له وأطيعوا، والسلام.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 38674
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به