627
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

عمر گفت: فردا، به يارى خدا، به سوى او حركت مى‏كنم.

ابن زياد، به او پاداش خوبى داد و به او اِنعام و عطاى فراوان داد و صِله بخشيد و چهار هزار سوار را همراهش كرد و به او گفت: حركت كن تا بر حسين بن على، فرود آيى و مواظب باش كه به او توهين نكنى و او را نكشى و بين او و آب فرات، مانعى ايجاد نكن تا بتواند از آن بنوشد.

راوى مى‏گويد: پس عمر با چهار هزار سوار و حُر نيز با هزار سوار، حركت كردند و پنج هزار سوار شدند.

راوى مى‏گويد: آن گاه عمر بن سعد، يكى از يارانش به نام عروة بن قيس را فرا خواند و به او گفت: اى مرد! به سمت حسين برو و به او بگو: در اين جا چه مى‏كنى؟ و چه چيزى او را از مكّه بيرون آورده است، در حالى كه در آن جا اقامت گزيده بود؟

عروة بن قيس گفت: اى امير! من روزگارى با او نامه‏نگارى داشتم و او نيز به من نامه مى‏نوشت. من خجالت مى‏كشم كه به سوى او بروم. اگر صلاح مى‏بينى، كسى ديگر غير از من را روانه كن.

راوى مى‏گويد: ابن سعد، مردى به نام فلان بن عبد اللّه‏ سَبيعى را فرستاد كه سوارى دلاور و شجاع بود و از هيچ خطرى رو بر نمى‏گردانْد. عمر بن سعد به او گفت: به سوى حسين برو و از او بپرس چه چيزى او را از مكّه بيرون آورده و چه مى‏خواهد؟

راوى مى‏گويد: سَبيعى به سوى حسين عليه‏السلام رفت. حسين عليه‏السلام هنگامى كه او را ديد، فرمود: «شمشيرت را فرو بگذار تا با هم سخن بگوييم».

او گفت: نه. اعتمادى به تو نيست. من فرستاده عمر بن سعد هستم. اگر به من گوش مى‏دهى، پيامم را برسانم و اگر نمى‏پذيرى، باز گردم.

ابوثمامه صائدى به او گفت: پس من [دسته] شمشيرت را مى‏گيرم.

او گفت: نه. به خدا سوگند، هيچ كس دست به شمشير من نمى‏زند.

ابوثمامه گفت: پس هر چه مى‏خواهى، بگو و به حسين نزديك نشو، كه تو مردى فاسق هستى!

راوى مى‏گويد: سَبيعى خشمگين و به سوى عمر بن سعد باز گشت و گفت: آنها نگذاشتند من به حسين برسم و پيام را به او برسانم.

راوى مى‏گويد: عمر بن سعد، قرّه بن قيس حنظلى را به سوى حسين عليه‏السلام فرستاد و او آمد تا لشكرگاه حسين عليه‏السلام را ديد.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
626

قال: فإنّي سائر إليه غداً إن شاء اللّه‏، فجزّاه ابن زياد خيراً ووصله وأعطاه وحيّاه، ودفع إليه أربعة آلاف فارس، وقال له: سر حتّى تنزل بالحسين بن عليّ، وانظر أن لا تهنه ولا تقتله وخلِّ بينه وبين الفرات أن يشرب.

قال: فسار عمر في أربعة آلاف فارس، وسار الحرّ في ألف فارس، فصار خمسة آلاف فارس.

قال: ثمّ دعا عمر بن سعد رجلاً من أصحابه يقال له عروة بن قيس، فقال له: امض يا هذا إلى الحسين فقل له: ما تصنع في هذا الموضع؟ وما الذي أخرجه عن مكّة وقد كان مستوطناً بها؟ فقال عروة بن قيس: أيّها الأمير، إنّي كنت اليوم اُكاتب الحسين ويكاتبني وأنا أستحيي أن أسير إليه، فإن رأيت أن تبعث غيري فابعث.

قال: فبعث إليه رجلاً يقال له: فلان بن عبداللّه‏ السبيعي، وكان فارساً بطلاً شجاعاً لا يردّ وجهه عن شيء، فقال له عمر بن سعد: امضِ إلى الحسين فسله ما الذي أخرجه عن مكّة وما يريد.

قال: فأقبل السبيعي نحو الحسين، ثمّ قال له الحسين۱ لمّا رآه: ضع سيفك حتّى ۵ / ۸۵

نكلّمك! فقال: لا ولا كرامة لك، إنّما أنا رسول عمر بن سعد، فإن سمعت منّي بلّغتك ما اُرسلت به، وإن أبيت انصرفت عنك. فقال له أبو ثمامة الصائدي: فإنّي آخذ سيفك، فقال: لا واللّه‏، لا يمسّ سيفي أحد، فقال أبو ثمامة: فتكلّم بما تريد ولا تدن من الحسين، فإنّك رجل فاسق! قال: فغضب السبيعي ورجع إلى عمر بن سعد وقال: إنّهم لم يتركوني أصل إلى الحسين فأبلغه الرسالة.

قال: فأرسل إليه قرّة بن قيس الحنظلي فأقبل، فلمّا رأى معسكر الحسين قال الحسين لأصحابه: هل تعرفون هذا؟

1.. كذا في المصدر ، ولكن في المصادر الاُخري أنّ القائل هو أبو ثمامة الصائدي .

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39012
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به