623
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

راوى مى‏گويد: آن گاه، زنان گريستند و بر صورت خود زدند.

راوى مى‏گويد: اُمّ كلثوم، ندا مى‏داد: واى جدّم! واى پدرم، على! واى مادرم! واى حسن! واى حسين! واى بر ما پس از شما! واى ابا عبد اللّه‏!

حسين عليه‏السلام او را سرزنش و دعوت به صبر كرد و به او فرمود: «به تسليت الهى، تسلّى بجوى و به قضاى الهى، راضى شو، كه ساكنان آسمان‏ها فانى مى‏شوند و اهل زمين، مى‏ميرند و هيچ كس باقى نمى‏مانَد، و هر چيزى جز وجه خدا، هلاك مى‏شود.

حكم، از آنِ خداست و همه چيز به سوى او باز مى‏گردد. سرمشق من، تو، و هر مرد و زن باايمان، محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است».

سپس به آنها فرمود: «مراقب باشيد كه چون من كشته شدم، گريبان بر من ندريد و صورت نخراشيد».

راوى مى‏گويد: آن گاه، حُر بن يزيد آمد تا با هزار سوار، رو به روى حسين عليه‏السلام فرود آمد و سپس به عبيد اللّه‏ بن زياد، نامه نوشت و خبر داد كه حسين عليه‏السلام در سرزمين كربلا، فرود آمده است.

راوى مى‏گويد: عبيد اللّه‏ بن زياد به حسين عليه‏السلام نوشت: «امّا بعد، اى حسين! فرود آمدنت به كربلا به من رسيده است و امير مؤمنان يزيد بن معاويه به من نوشته است كه بر بستر نرم نيارامم و نان سير نخورم تا تو را به [خداى]لطيف خبير، ملحق كنم يا به حكم من و حكم يزيد بن معاويه گردن نهى. والسلام!».

هنگامى كه نامه رسيد، حسين عليه‏السلام آن را خواند و سپس آن را پرتاب كرد، آن گاه فرمود: «مردمى كه رضايت خودشان را بر رضايت آفريدگار، مقدّم بدارند، رستگار نمى‏شوند».

پيك گفت: ابا عبد اللّه‏! پاسخ نامه؟

فرمود: «من پاسخى به او نمى‏دهم كه عذاب خدا بر او حتمى شده است».

پيك، به ابن زياد خبر داد. او به شدّت، خشمگين شد و يارانش را گِرد آورد و گفت: اى مردم! چه كسى جنگيدن با حسين بن على را به عهده مى‏گيرد و [در عوض] من هم فرماندارىِ هر جايى را كه بخواهد، به او بدهم؟


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
622

قال: وجعلت اُمّ كلثوم تنادي: وا جدّاه! وا أبي عليّاه! وا اُمّاه! وا حسناه! وا حسيناه! وا ضيعتنا بعدك! وا أبا عبداللّه‏!

فعذّلها الحسين وصبّرها وقال لها: يا اُختاه، تعزّي بعزاء اللّه‏ وارضي بقضاء اللّه‏، فإنّ سكّان السماوات يفنون، وأهل الأرض يموتون، وجميع البرية لا يبقون، وكلّ شيء هالك إلاّ وجهه، له الحكم وإليه ترجعون، وإنّ لي ولك ولكلّ مؤمن ومؤمنة اُسوة بمحمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم. ثمّ قال لهنّ: انظرن إذا أنا قتلت فلا تشققن عليّ جيباً ولا تخمشن وجهاً.

قال: فأقبل الحرّ بن يزيد حتّى نزل حذاء الحسين في ألف فارس، ثمّ كتب إلى عبيد اللّه‏ بن زياد يخبره أنّ الحسين نزل بأرض كربلاء.

۵ / ۸۳

قال: فكتب عبيد اللّه‏ بن زياد إلى الحسين: أمّا بعد؛ يا حسين، فقد بلغني نزولك بكربلاء، وقد كتب إليَّ أمير المؤمنين يزيد بن معاوية أن لا أتوسّد الوثير ولا أشبع من الخبز، أو ألحقك باللطيف الخبير أو ترجع إلى حكمي وحكم يزيد بن معاوية، والسلام.

فلمّا ورد الكتاب قرأه الحسين، ثمّ رمى به، ثمّ قال: لا أفلح قوم آثروا مرضاة أنفسهم على مرضاة الخالق.

فقال له الرسول: أبا عبداللّه‏، جواب الكتاب؟ قال: ما له عندي جواب؛ لأنّه قد حقّت عليه كلمة العذاب.

فقال الرسول لابن زياد ذلك، فغضب من ذلك أشدّ الغضب، ثمّ جمع أصحابه وقال: أيّها الناس، مَن منكم تولّى قتال الحسين بن عليّ وَلِيَ ولاية أيّ بلد شاء؟ فلم يجبه أحد بشيء.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39192
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به