گفت: چرا نامهاى را كه همراهت بود، پاره پاره كردى؟
گفت: از بيم آن كه به مضمونش پى ببرى.
گفت: اين نامه از سوى چه كسى و براى چه افرادى بود؟
گفت: از حسين عليهالسلام به سوى گروهى از كوفيان كه نام آنها را نمىدانم.
راوى مىگويد: ابن زياد به شدّت خشمگين شد و سپس گفت: به خدا سوگند، از من جدا نمىشوى، مگر آن كه نامهاى مخاطبان اين نامهها را به من بگويى يا آن كه به بالاى منبر بروى و حسين و پدر و برادرش را دشنام دهى، تا از دست من نجات يابى؛ وگر نه قطعه قطعهات مىكنم.
قيس گفت: امّا نام مخاطبان نامه را نمىگويم؛ امّا لعنت گفتن بر حسين و پدر و برادرش را انجام مىدهم.
راوى مىگويد: پس فرمان داده شد و او را به درونِ مسجد اعظم بردند. وى از منبر بالا رفت و مردم را برايش گِرد آوردند تا همگى لعنت كردن او را بشنوند. هنگامى كه قيس دانست كه مردم گِرد آمدهاند، برخاست و پس از حمد و ثناى الهى و درود فرستادن بر محمّد و خاندان محمّد و طلب رحمت فراوان براى على و فرزندانش، عبيد اللّه بن زياد و پدرش را لعنت كرد و گردنكشان بنىاميه را نيز تا آخرين فردشان، لعنت كرد و سپس، مردم را به يارى حسين بن على عليهالسلام دعوت كرد.
اين را به عبيد اللّه بن زياد خبر دادند. [فرمان داد] او را به بالاى قصر بردند و با سر به زمين انداختند و درگذشت ـ رحمت خدا بر او باد ـ.
اين خبر به حسين عليهالسلام رسيد. بر او اشك ريخت و سپس گفت: «خدايا! براى ما و پيروانت، جايگاهى با كرامت نزد خودت قرار ده و در جايگاه رحمتت، ما و ايشان را گِرد هم آور، كه تو بر هر كارى توانايى».
راوى مىگويد: مردى از پيروان حسين عليهالسلام به نام هلال برخاست و گفت: اى پسر دختر پيامبر خدا! مىدانى كه جدّت، پيامبر خدا، [نيز] اينگونه نبود كه خداوند، محبتّش را در دل همه بيندازد و مطابق خواست خدا با او رفتار كنند. ميان همراهان پيامبر صلىاللهعليهوآله هم منافقانى بودند كه به ظاهر، ادّعاى يارى مىكردند و در دل، هواى خيانت داشتند. در پيشِ روى او [با زبان و رويى]شيرينتر از عسل بودند و پشتِ سر، تلختر از حنظل۱ بودند.
تا آن كه خداى عز و جل، جان او را گرفت. پدرت على عليهالسلام نيز اينگونه بود. گروهى بر يارىاش گِرد آمدند و منافقان و فاسقان و از دين بيرون رفتگان و ستمپيشگان با او جنگيدند تا آن كه اجل او سر رسيد و شما امروز، در همان حال هستيد. پس هر كس پيمان شكند، به زيان خود شكسته است و خدا به پيمان آنان، نيازى ندارد. پس ما را با راهنمايى خود ببر، شرق باشد يا غرب. به خدا سوگند، ما از تقدير الهى بيمى نداريم و ديدار او را ناخوش نمىداريم. ما بر نيّت و يارى خود پايداريم. هر كس را دوست بدارى، دوست مىداريم و هر كه را دشمن بدارى، دشمن مىداريم.