607
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

راوى مى‏گويد: حسين ـ كه رضوان خدا بر او باد ـ، او را ندا داد: «واى بر تو، اى ابن يزيد! تو براى مايى يا بر مايى؟».

حُر گفت: بر شما، اى ابا عبد اللّه‏! حسين عليه‏السلام فرمود: «هيچ توان و نيرويى جز به [يارى] خدا نيست».

راوى مى‏گويد: وقت نماز ظهر، نزديك شد و حسين ـ كه رضوان خدا بر او باد ـ به حَجّاج بن مسروق فرمود: «اذان بگو و [مقدّمات] نماز را بر پا دار تا نماز بگزاريم».

راوى مى‏گويد: حجّاج، اذان گفت و چون اذانش را به پايان برد، حسين عليه‏السلام، بر حُرّ بن يزيد، بانگ زد و به او گفت: «اى ابن يزيد!آيا مى‏خواهى تو با يارانت و من نيز با يارانم نماز بخوانيم؟».

حُر گفت: تو با يارانت، نماز بخوان و ما با نماز تو، نماز مى‏خوانيم.

حسين ـ كه رضوان خدا بر او باد ـ به حجّاج بن مسروق فرمود: «اقامه نماز را بگو!».

او اقامه گفت و حسين عليه‏السلام، جلو ايستاد و با هر دو لشكر، نماز خواند. هنگامى كه از نمازش فارغ شد، بر پا ايستاد و به قبضه شمشيرش تكيه داد و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: «اى مردم! اين، عذرى حاضر نزد خداوند و مسلمانان است. من به اين سرزمين در نيامدم، مگر پس از آن كه نامه‏هايتان به دستم رسيد و فرستادگانتان بر من در آمدند كه به سوى ما بيا و ما فرمان‏روايى نداريم. شايد كه خداوند به وسيله تو، ما را بر هدايت، گِرد آورَد. حال اگر همچنان بر آن هستيد، من نزد شما آمده‏ام. پس اگر بر سرِ عهد و پيمان خود، آن چنان كه دل من مطمئن بشود، هستيد، با شما به شهرتان مى‏آيم، و اگر چنين نمى‏كنيد و از وارد شدنم بر شما ناخشنوديد، به همان جايى باز مى‏گردم كه به سويتان حركت كردم».

راوى مى‏گويد: مردم ساكت شدند و پاسخى به ايشان ندادند.

حُرّ بن يزيد، فرمان داد خيمه‏اى بزنند و به درون آن رفت و نشست. حسين ـ كه رضوان خدا بر او باد ـ، همچنان رو به روى آنها قرار داشت و هر يك از سپاهيان، افسار اسبش را گرفته [و در سايه آن نشسته بود] كه در اين حين، نامه‏اى از كوفه رسيد:

«از عبيد اللّه‏ بن زياد، به حُرّ بن يزيد. امّا بعد، برادر من! هنگامى كه نامه من به دستت رسيد، بر حسين عليه‏السلام تنگ بگير و از او جدا مشو تا آن كه او را نزد من بياورى، كه من به فرستاده‏ام فرمان داده‏ام كه از تو جدا نشود تا [خبر] اجراى فرمانم را به دست تو، برايم بياورد. والسلام!».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
606

قال: فناداه الحسين رضى‏الله‏عنه: ويحك بن يزيد! أَ لَنا أم علينا؟ فقال الحرّ: بل عليك أبا عبداللّه‏! فقال الحسين: لا حول ولا قوّة إلاّ باللّه‏.

قال: ودنت صلاة الظهر، فقال الحسين رضى‏الله‏عنه للحجّاج بن مسروق: أذّن رحمك اللّه‏ وأقم الصلاة حتّى نصلّي، قال: فأذّن الحجّاج، فلمّا فرغ من أذانه صاح الحسين بالحرّ بن يزيد فقال له: يا ابن يزيد، أ تريد أن تصلّي بأصحابك واُصلي بأصحابي؟

فقال له الحرّ: بل أنت تصلّي بأصحابك ونصلّي بصلاتك.

فقال الحسين رضى‏الله‏عنه للحجّاج بن مسروق: أقم الصلاة! فأقام، وتقدّم الحسين فصلّى بالعسكرين جميعاً.

فلمّا فرغ من صلاته وَثبَ قائماً فاتّكأ على قائمة سيفه، فحمد اللّه‏ وأثنى عليه ۵ / ۷۵

ثمّ قال:

أيّها الناس، إنّها معذرة إلى اللّه‏ وإلى من حضر من المسلمين، إنّي لم أقدم على هذا البلد حتّى أتتني كتبكم وقدمت عليّ رسلكم أن أقدم إلينا إنّه ليس علينا إمام فلعلّ اللّه‏ أن يجمعنا بك على الهدى، فإن كنتم على ذلك فقد جئتكم، فإن تعطوني ما يثق به قلبي من عهودكم ومن مواثيقكم دخلت معكم إلى مصركم، وإن لم تفعلوا وكنتم كارهين لقدومي عليكم انصرفت إلى المكان الذي أقبلت منه إليكم.

قال: فسكت القوم عنه ولم يجيبوا بشيء.

و أمر الحرّ بن يزيد بخيمة له فضربت، فدخلها وجلس فيها. فلم يزل الحسين رضى‏الله‏عنه واقفاً مقابلهم، وكلّ واحد منهم آخذ بعنان فرسه، وإذا كتاب قد ورد من الكوفة:

من عبيد اللّه‏ بن زياد إلى الحرّ بن يزيد؛ أمّا بعد؛ يا أخي، إذا أتاك كتابي فجعجع بالحسين ولا تفارقه حتّى تأتيني به، فإنّي أمرت رسولي أن لا يفارقك حتّى يأتيني بإنفاذ أمري إليك، و السلام.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 45987
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به