605
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

آن گاه حسين عليه‏السلام از نزد او رفت و به سوى كاروان خود باز گشت.

صبح فردا كه حسين عليه‏السلام حركت كرد، ابن حر، بر از دست دادن فرصت يارى ايشان، پشيمان شد و چنين سرود:

تا زنده‏ام، حسرت آن را به دل خواهم داشت:

اين ترديد و دودلى‏ام را

هنگامى كه حسين عليه‏السلام از من خواست، يارى‏اش مى‏دهم

بر ضدّ دشمنان و تفرقه‏افكنان.

اگر يك روز، او را با جانم يارى مى‏دادم

روز ملاقات [خدا] به كرامت، دست مى‏يافتم.

جانم را به فداى فرزند محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏كردم

پس وداع كرد و پشت كرد و رفت

بامداد شبى كه در منزلگاه [بنى مقاتل] با من گفت:

آيا ما را وا مى‏نهى و عزم بر جدايى دارى؟

اگر شعله[ى فراق] بتواند قلب زنده‏اى را بشكند.

قلب من از غم او، پاره‏پاره است.

آن كه حسين را يارى داد، رستگار شد

و دورويان زيان‏كار، ناكام شدند.

ماجراى حُرّ بن يزيد رياحى، هنگامى كه عبيد اللّه‏ بن زياد، او را به نبرد با حسين بن على فرستاد

راوى مى‏گويد: حُرّ بن يزيد با هزار سوار از ياران عبيد اللّه‏ بن زياد، در حالى كه غرق در سلاح بودند و جز حدقه چشم‏هايشان ديده نمى‏شد با حسين عليه‏السلام رو به رو شدند. هنگامى كه حسين ـ كه رضوان خدا بر او باد ـ آنها را ديد، ميان يارانش ايستاد و حر نيز چنين كرد. حسين عليه‏السلام فرمود: «اى جمعيّت ! شما چه كسانى هستيد؟». گفتند: ما ياران امير، عبيد اللّه‏ بن زياد هستيم.

حسين عليه‏السلام فرمود: «چه كسى فرمانده شماست؟». گفتند: حرّ بن يزيد رياحى.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
604

ثمّ سار الحسين رضى‏الله‏عنه من عنده ورجع إلى رحله.

فلمّا كان من الغد رحل الحسين، وندم ابن الحرّ على ما فاته من نصرته، ۵ / ۷۳

فأنشأ يقول:

أَراها حَسرةً ما دُمتُ حَيّاً

تَرَدَّدُ بَينَ صَدري والتَراقي

حُسينٌ حِينَ يَطلُبُ بَذلَ نَصري

عَلى أهلِ العَداوةِ والشِقاقِ

فَلو وَاسيتُهُ يَوماً بِنَفسي

لَنِلتُ كرامةً يَومَ التَلاقي

مَع ابنِ مُحَمَّدٍ تَفديهِ نَفسي

فَودَّعَ ثُمَّ وَلّى بانطِلاقِ

غَداةَ يَقولُ لي بِالقَصرِ قَولاً

أ تَترُكُنا وتَعزِم بالفِراقِ

فَلَو فَلَقَ التَلَهُّبُ قَلبَ حيٍّ

لَهَمَّ القَلبُ مِنّي بانفِلاقِ

فَقَد فازَ الذي نَصَرَ الحُسينَ

و خابَ الأَخسَرونَ ذَوُو النِفاقِ

قال: وسار الحسينُ على مرحلتين من الكوفة.

۵ / ۷۴

ذكرالحرّبن يزيدالرياحيلمّا بعثه عبيداللّه‏ بن زياد لحربه‏الحسين بن‏عليّ(رضياللّه‏عنهما)

قال: وإذا الحرّ بن يزيد في ألف فارس من أصحاب عبيد اللّه‏ بن زياد شاكّين في السلاح لا يرى منهم إلاّ حماليق الحدق، فلمّا نظر إليهم الحسين رضى‏الله‏عنه وقف في أصحابه، ووقف الحرّ بن يزيد في أصحابه، فقال الحسين:

أيّها القوم، من أنتم؟ قالوا: نحن أصحاب الأمير عبيد اللّه‏ بن زياد، فقال الحسين: ومن قائدكم؟ قالوا: الحرّ بن يزيد الرياحي.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 38738
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به