597
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

راوى مى‏گويد: صبح‏هنگام، حسين عليه‏السلام مردى كوفى به نام ابو هرّه اَزْدى را ديد كه نزدش آمد و به او سلام داد و سپس گفت: اى فرزند دختر پيامبر خدا! چه چيزى تو را از حرم خدا و حرم جدّت محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بيرون آورده است؟

حسين عليه‏السلام فرمود: «اى ابا هرّه! بنى‏اميّه، مالم را گرفتند، صبر كردم، به ناموسم بدگويى كردند، صبر كردم و [اينك] در پى ريختن خونم بودند، پس گريختم. به خدا سوگند، اى ابا هرّه، اين گروه متجاوز، مرا مى‏كشند و خداوند، ذلّتى فراگير و شمشيرى بُرنده را بر آنها مى‏گسترَد و كسى را بر آنها مسلّط مى‏كند كه خوارشان سازد ؛ حتّى از قوم سبأ كه زنى فرمان‏رواى آنها شد و در دارايى و خون‏هايشان حكم مى‏كرد، خوارتر مى‏شوند».

راوى مى‏گويد: حسين عليه‏السلام حركت كرد تا در شقوق، فرود آمد. در آن جا با فَرَزدَق بن غالب، شاعر [مشهور]، رو به رو شد كه پيش او آمد، سلام داد، نزديك شد و دست او را بوسيد. حسين عليه‏السلام فرمود: «از كجا مى‏آيى، اى ابو فراس؟».

گفت: از كوفه، اى فرزند دختر پيامبر خدا!

فرمود: «كوفيان را در چه حالتى پشتِ سر گذاشتى؟».

گفت: در حالى كه خودشان با تو و شمشيرهايشان با بنى اميّه است. خداوند، هر چه بخواهد، ميان خلقش مى‏كند.

فرمود: «درست و نيكو گفتى. كار به دست خداست. هر چه بخواهد، مى‏كند و پروردگار متعال ما، هر روز در كارى است. اگر قضاى الهى به گونه‏اى كه دوست داريم، جارى شود، خدا را بر نعمتش مى‏ستاييم و از همو براى اداى شكرش، كمك مى‏جوييم، و اگر قضاى الهى بر اميد ما پيشى گرفت، آن كه انگيزه‏اش [بر پايى] حق است، از حدود، تجاوز نمى‏كند.

فَرَزدَق گفت: اى پسر دختر پيامبر خدا! چگونه به كوفيان اعتماد مى‏كنى، در حالى كه پسرعمويت، مسلم بن عقيل و پيروانش را كشتند؟

راوى مى‏گويد: حسين عليه‏السلام اشك ريخت و سپس فرمود: «خداوند، مسلم را بيامرزد! او به سوى رحمت و ريحان و بهشت و رضوان الهى رفت. هان! بدان كه او عهد و وظيفه خود را به انجام رساند و وظيفه ما هنوز بر جا مانده است».

راوى مى‏گويد: آن گاه حسين عليه‏السلام چنين خواند:

اگر دنيا، ارزشمند به شمار آيد

سراى پاداش الهى، بالاتر و والاتر است و اگر بدن‏ها براى مرگ، آفريده شده‏اند


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
596

قال: فلمّا أصبح الحسين وإذا برجل من الكوفة يكنّى أبا هرّة الأزدي أتاه فسلّم عليه، ثمّ قال: يا ابن بنت رسول اللّه‏، ما الذي أخرجك عن حرم اللّه‏ وحرم جدّك محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم؟

فقال الحسين: يا أبا هرّة، إنّ بني اُمية أخذوا مالي فصبرت، وشتموا عرضي فصبرت، وطلبوا دمي فهربت، وأيم اللّه‏ يا أبا هرة لتقتلني الفئة الباغية! وليلبسهم اللّه‏ ذلاًّ شاملاً وسيفاً قاطعاً، وليسلّطنّ اللّه‏ عليهم من يذلّهم حتّى يكونوا أذلّ من قوم سبأ؛ إذ ملكتهم امرأة منهنّ فحكمت في أموالهم وفي دمائهم.

قال: وسار الحسين حتّى نزل الشقوق فإذا هو بالفرزدق بن غالب الشاعر قد أقبل عليه، فسلّم ثمّ دنا منه فقبّل يده، فقال الحسين: من أين أقبلت يا أبا فراس؟

فقال: من الكوفة يا ابن بنت رسول اللّه‏، فقال: كيف خلّفت أهل الكوفة؟ فقال: خلفت الناس معك وسيوفهم مع بني اُميّة، واللّه‏ يفعل في خلقه ما يشاء!

فقال: صدقت وبررت، إنّ الأمر للّه‏ يفعل ما يشاء وربّنا تعالى كلّ يوم هو في شأن، فإن نزل القضاء بما نحبّ فالحمد للّه‏ على نعمائه، وهو المستعان على أداء الشكر، وإن حال القضاء دون الرجاء فلم يعتدِ من كان الحقّ نيّته.

فقال الفرزدق: يا ابن بنت رسول اللّه‏! كيف تركن إلى أهل الكوفة وهم قد قتلوا ابن عمّك مسلم بن عقيل وشيعته؟ قال: فاستعبر الحسين بالبكاء، ثمّ قال: رحم اللّه‏ ۵ / ۷۱

مسلماً فلقد صار إلى روح اللّه‏ وريحانه وجنّته ورضوانه، أما إنّه قد قضى ما عليه وبقي ما علينا.

قال: ثمّ أنشأ الحسين يقول:

وإن تَكُنِ الدُنيا تُعَدُّ نَفيسَةً

فَدارُ ثوابِ اللّه‏ِ أعلى وأَنبَلُ

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 38978
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به