595
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

«بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. از وليد بن عتبه، به عبيد اللّه‏ بن زياد. امّا بعد، حسين بن على به سوى عراق، حركت كرده است. او فرزند فاطمه است و فاطمه، دختر پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله. پس اى ابن زياد! مبادا فرستاده‏اى به سوى او روانه كنى و بر خودت دريچه‏اى از نكوهش و سرزنش بگشايى كه از خاصّ و عام، بر نمى‏تابى. والسلام!».

راوى مى‏گويد: ابن زياد به نامه وليد، توجّهى نكرد.

راوى مى‏گويد: حسين عليه‏السلام رفت تا به خُزَيميه رسيد و يك شبانه‏روز در آن جا ماند. چون صبح شد، خواهرش زينب، دختر على عليه‏السلام، به سوى او آمد و گفت: اى برادر!از چيزى كه ديشب شنيدم، باخبرت نكنم؟

حسين عليه‏السلام فرمود: «آن چيست؟».

گفت: پاسى از شب گذشته براى قضاى حاجت، بيرون رفتم كه شنيدم هاتفى ندا مى‏دهد:

اى ديده! تا مى‏توانى براى استقبال و نكوداشت، بكوش

و چه كسى پس از من بر شهيدان مى‏گِريد؟

بر گروهى كه مرگ، آنها را مى‏رانَد،

مطابق تقدير و براى تحقّق وعده من.

حسين عليه‏السلام به او فرمود: «اى خواهر! آنچه قضاى الهى است، واقع مى‏شود».

راوى مى‏گويد: حسين عليه‏السلام حركت كرد تا به ثعلبيه رسيد. ظهرهنگام بود كه فرود آمد. يارانش را بر جاى نهاد و سپس سرش را بر زمين گذاشت و خوابيد. سپس گريان از خواب برخاست. فرزندش به او گفت: چرا مى‏گِريى، اى پدر؟ خدا چشمانت را گريان نكند!

حسين عليه‏السلام فرمود: «اى پسر عزيزم! اين، ساعتى است كه رؤيا در آن دروغ نيست. به تو مى‏گويم كه سوارى بر اسبى ديدم كه بر سرم ايستاد و گفت: «اى حسين! شما، تند حركت مى‏كنيد و مرگ به سرعت، شما را به سوى بهشت مى‏برد. پس دانستم كه خبر مرگِ ما را به ما داد».

فرزندش به او گفت: اى پدر! آيا ما بر حق نيستيم؟

فرمود: چرا، اى پسر عزيزم! بر اين مطلب به كسى كه بندگان به سوى او باز مى‏گردند، سوگند مى‏خورم».

على [بن الحسين] - كه خدا از او راضى باد ـ گفت: پس ديگر باكى از مرگ نداريم.

حسين عليه‏السلام فرمود: «خداوند به تو از جانب من، بهترين جزايى را كه از سوى يك پدر به فرزندش مى‏دهد، بدهد».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
594

بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، من الوليد بن عتبة إلى عبيد اللّه‏ بن زياد، أمّا بعد؛ فإنّ الحسين بن عليّ قد توجّه نحو العراق، وهو ابن فاطمة، وفاطمة ابنة رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم، فاحذر يا ابن زياد أن تبعث إليه رسولاً فتفتح على نفسك ما لا تختار من الخاصّ والعامّ، والسلام.

قال: فلم يلتفت عبيد اللّه‏ بن زياد إلى الكتاب.

قال: وسار الحسين حتّى نزل الخزيميّة وأقام بها يوماً وليلة، فلمّا أصبح أقبلت إليه اُخته زينب بنت عليّ، فقالت: يا أخي، ألا أخبرك بشيء سمعته البارحة؟

فقال الحسين: وما ذاك؟ فقالت: خرجت في بعض الليل لقضاء حاجة فسمعت هاتفاً يهتف و هو يقول:

ألا يا عَينُ فاحتَفِلي بِجُهدِ

و مَن يَبكِي عَلى الشُهَداءِ بَعدِي

عَلى قَومٍ تَسوقُهُمُ المَنايا

بِمِقدارٍ إلى إِنجازِ وَعدِي

فقال لها الحسين: يا اُختاه، المقضي هو كائن.

قال: وسار الحسين حتّى نزل الثعلبية وذلك في وقت الظهيرة، فنزل وترك أصحابه، ثمّ وضع الحسين رأسه ونام، ثمّ انتبه من نومه باكياً، فقال له ابنه: ما لك ۵ / ۷۰

تبكي يا أبتِ لا أبكى اللّه‏ لك عيناً؟

فقال الحسين: يا بنيّ، إنّها ساعة لا تكذب فيها الرؤيا، أعلمك أنّي رأيت فارساً على فرس حتّى وقف عليّ فقال: يا حسين، إنّكم تسرعون المسير والمنايا بكم تسرع إلى الجنّة، فعلمت أنّ أنفسنا قد نعيت إلينا.

فقال له ابنه: يا أبتِ، أَلَسنا على الحقّ؟ قال: بلى يا بني والذي ترجع العباد إليه! فقال عليّ رضى‏الله‏عنه: إذاً لا نبالي بالموت. فقال الحسين: جزاك اللّه‏ عنّي يا بنيّ خيراً جزي به ولد عن والد.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39172
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به