«بسم اللّه الرحمن الرحيم. «اگر تو را تكذيب كردند، بگو: عمل من، از آنِ من است و عمل شما از آنِ شما. شما از كار من بيزاريد و من از كار شما بيزارم». والسلام!».
راوى مىگويد: آن گاه حسين عليهالسلام يارانى را كه تصميم به همراهى او تا عراق داشتند، گِرد آورد و به هر كدام از آنها ده دينار و يك شتر داد تا زاد و توشهاش را بر آن حمل كند. سپس خانه خدا را طواف كرد و سعى ميان صفا و مروه به جاى آورد و آماده بيرون رفتن شد و دختران و خواهرانش را بر شترها سوار نمود.
حركت امام حسين عليهالسلام به سوى عراق
راوى مىگويد: حسين عليهالسلام روز سه شنبه، هشتم ذى حجّه ـ روز ترويه ـ به همراه ۸۲ مرد از پيروان و خاندانش از مكّه خارج شد و آمد تا به ذات عرق رسيد. در آن جا مردى به نام بشر بن غالب از قبيله بنى اسد، او را ديد. حسين عليهالسلام به او فرمود: «از چه قبيلهاى هستى؟». گفت: از بنى اسد.
فرمود: «اى اسدى! از كجا مىآيى؟».
گفت: از عراق.
فرمود: «عراقيان را چگونه پشتِ سر گذاردى؟».
گفت: اى فرزند دختر پيامبر خدا! دلهايشان با تو و شمشيرهايشان با اُمويان بود!
حسين عليهالسلام به او فرمود: «راست گفتى، اى برادر عرب! خداوند ـ تبارك و تعالى ـ، هر چه بخواهد، مىكند و هر چه بخواهد، حكم مىكند».
مرد اسدى به ايشان گفت: اى فرزند دختر پيامبر خدا! به من از سخن خداى متعال: «روزى كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مىخوانيم»، خبر بده.
حسين عليهالسلام فرمود: «آرى، اى برادر اسدى! آنها دو گونه پيشوا هستند: پيشواى هدايت كه به راه مىخواند، و پيشواى گمراهى كه به بيراهه مىكشانَد. هر كس به پيشواى هدايت، پاسخ دهد، به بهشت و هر كس به پيشواى گمراهى پاسخ گويد، به آتش در مىآيد».
راوى مىگويد: به وليد بن عتبه، فرماندار مدينه، خبر رسيد كه حسين عليهالسلام به سوى عراق، حركت كرده است. پس به عبيد اللّه بن زياد نوشت: