59
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

مردم كه از آمدن حسين، خبر يافته بودند و منتظر آمدن وى بودند. وقتى عبيد اللّه‏ آمد، پنداشتند حسين است و بر هر دسته از مردم كه مى‏گذشت، به او سلام مى‏دادند و مى‏گفتند: «خوش آمدى اى پسر پيمبر خداى و نيكو آمدى!» و از اين حُسن قبول كسان نسبت به حسين، سخت بيازرد.

گويد: وقتى در اين باب بسيار گفتند، مسلم بن عمرو گفت: «عقب برويد، اين امير عبيد اللّه‏ بن زياد است». گويد: چنان بود كه هنگام حركت شتابان آمده بود و با وى بيشتر از ده و چند كس نبود. وقتى وارد قصر شد و مردم بدانستند كه او عبيد اللّه‏ بن زياد است، سخت غمين و افسرده شدند. عبيد اللّه‏ نيز از آنچه از مردم شنيده بود، به خشم آمده بود و گفت: «چرا اينان را چنين مى‏بينم؟». ابى وداك گويد: وقتى عبيد اللّه‏ وارد قصر شد، نداىِ نماز جماعت داد.

گويد: كسان فراهم آمدند، برون آمد و حمد خداى گفت و ثناى او كرد. آن گاه گفت: «امّا بعد، امير مؤمنان ـ كه خدايش قرين صلاح بدارد ـ مرا به شهر و مرز شما گماشته و دستور داده با ستمديده شما انصاف كنم، محرومتان را عطا دهم، با فرمانبر و مطيعتان نيكى كنم، و با مشكوك و نافرمانتان سختى كنم. در باره شما از دستور وى تبعيت مى‏كنم و گفته‏اش را اجرا مى‏كنم. با نيكوكار و مطيعتان چون پدر مهربانم؛ امّا تازيانه و شمشيرم بر ضدّ كسى است كه دستورم را بگذارد و با گفته‏ام مخالفت كند. هر كس به حفظ خويش پردازد؛ كه راستگارى، نمودار حال است نه گفتار».

گويد: آن گاه فرود آمد و با سردسته‏ها و كسان، سخت گرفت و گفت: «بيگانگان و فراريان امير مؤمنان و حروريان و مردم مشكوك خلافجو و منازعه‏گر را كه ميان شما هستند، براى من بنويسيد. هر كه بنويسد، از مسئوليت برى است و هر كه كسى را ننويسد، ضمانت كند كه كسى از دسته او مخالفت ما نكند و هر كه ضمانت نكند، از حمايت برون است و مال و خونش بر ما حلال. هر سردسته‏اى كه جزو دسته‏اش يكى از سركشان امير مؤمنان يافت شود كه به ما خبر نداده باشد، بر در خانه‏اش آويخته شود و مقرّرى آن دسته الغا شود و به عمان زاره تبعيد شود».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
58

فقال مسلم بن عمرو لما أكثروا: تأخّروا، هذا الأمير عبيد اللّه‏ بن زياد، فأخذ حين أقبل على الظهر، وإنّما معه بضعة عشر رجلاً، فلمّا دخل القصر وعلم الناس أنّه عبيد اللّه‏ بن زياد دخلهم من ذلك كآبة وحزن شديد، وغاظ عبيد اللّه‏ ما سمع منهم، وقال: إلاّ أرى هؤاء كما أرى.

قال هشام: قال أبو مخنف: فحدّثني المعلّى بن كليب، عن أبي وداك، قال: لمّا نزل القصر نودي: الصلاة جامعة، قال: فاجتمع الناس، فخرج إلينا فحمد اللّه‏ وأثنى عليه، ثمّ قال: أمّا بعد؛ فإنّ أمير المؤمنين أصلحه اللّه‏ ولاّني مصركم وثغركم، وأمرني بإنصاف مظلومكم، وإعطاء محرومكم، وبالإحسان إلى سامعكم ومطيعكم، ۵ / ۳۵۹

وبالشدّة على مريبكم وعاصيكم، وأنا متّبع فيكم أمره، ومنّفذ فيكم عهده، فأنا لمحسنكم ومطيعكم كالوالد البرّ، وسوطي و سيفي على مَن ترك أمري، وخالف عهدي، فليبق امرؤعلى نفسه، الصدق ينبئ عنك لا الوعيد.

ثمّ نزل فأخذ العرفاء والناس أخذاً شديداً، فقال: اكتبوا إلى الغرباء، ومن فيكم من طلبة أمير المؤمنين، ومن فيكم من الحرورية وأهل الريب الذين رأيهم الخلاف والشقاق، فمن كتبهم لنا فبرئ، ومن لم يكتب لنا أحداً، فيضمن لنا ما في عرافته إلاّ يخالفنا منهم مخالف، ولا يبغي علينا منهم باغ، فمن لم يفعل برئت منه الذمّة، وحلال لنا ماله وسفك دمه، وأيّما عريف وجد في عرافته من بغية أمير المؤمنين أحد لم يرفعه إلينا صلب على باب داره، وألقيت تلك العرافة من العطاء، وسيّر إلى موضع بعمان الزارة.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39952
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به