589
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

كه دام، برداشته شده است. از چه مى‏ترسى؟!

روزى تو نيز گرفته مى‏شوى. پس صبر كن.

راوى مى‏گويد: آن گاه ابن عبّاس به سوى عبد اللّه‏ بن زبير آمد و گفت: چشمت روشن باد، اى پسر زبير! اين حسين بن على ـ كه خداوند از وى خشنود باد ـ است كه به سوى عراق مى‏رود و تو را با حجاز، تنها مى‏گذارد.

خبر به اهل مدينه رسيد كه حسين بن على عليه‏السلام مى‏خواهد به سوى عراق برود. عبد اللّه‏ بن جعفر به ايشان نوشت:

«بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. به حسين بن على عليه‏السلام، از عبد اللّه‏ بن جعفر. امّا بعد، تو را به خدا سوگند مى‏دهم كه از مكّه بيرون نروى كه مى‏ترسم اين كارى كه به آن مصمّم هستى، به بهاى جان خود و خانواده‏ات تمام شود و اگر تو كشته شوى، مى‏ترسم كه نور زمين، خاموش شود، كه تو روح هدايت و امير مؤمنان هستى. در حركت به سوى عراق، عجله نكن كه من از يزيد و همه اُمويان، براى تو و دارايى و فرزندان و خانواده‏ات، امان مى‏گيرم. والسلام!».

راوى مى‏گويد: حسين عليه‏السلام به او نوشت: «امّا بعد، نامه‏ات به من رسيد و آن را خواندم و فهميدم چه مى‏گويى. به تو مى‏گويم كه جدّم، پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را در رؤيا ديدم و او به من فرمانى داد كه من آن را به انجام مى‏رسانم، به سودم باشد يا به زيانم. به خدا سوگند، اى پسرعمو! من اگر در درون لانه حشره‏اى در زمين هم باشم، اينها مرا بيرون مى‏كِشند و مى‏كُشند. به خدا سوگند، اى پسرعمو! اينها به من تجاوز مى‏كنند، آن گونه كه يهوديان بر [حكم تعطيلى]شنبه تجاوز كردند، والسلام!».

راوى مى‏گويد: سعيد بن عاص۱ هم از مدينه به او نوشت: «امّا بعد، به من خبر رسيده كه آهنگ عراق دارى و مى‏دانى كه چه بر سر پسرعمويت، مسلم بن عقيل ـ كه خدا رحمتش كند ـ و پيروانش آمده است. من تو را از شيطان [يا اختلاف] در پناه خدا در مى‏آورم كه از آن بر جان تو مى‏ترسم. پسرم يحيى بن سعيد را به سوى تو فرستادم تا با او پيش ما بيايى كه نزد ما در امانى و از جايزه و نيكى و احسان و خوش‏همسايگى برخوردار خواهى بود. خداوند براى تو بر اين [امان‏نامه] گواه، وكيل، مراقب و كفيل است».

1.. و ۲ . با توجّه به قرائن تاريخى و نقل طبرى ، عمرو بن سعيد بن عاص از مكّه صحيح مى‏نمايد؛ زيرا او فرماندار مكّه بوده است م .


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
588

نَقِّري ما شِئتِ أن تُنقِّري

قَد رُفِعَ الفَخُّ فَماذا تَحذَرِي

لا بُدَّ مِن أَخذِكِ يوماً فاصبِرِي

۵ / ۶۷

قال: ثمّ أقبل ابن عبّاس إلى عبداللّه‏ بن الزبير فقال: قرّت عيناك يا ابن الزبير! هذا الحسين بن عليّ (رضي اللّه‏ عنهما) يخرج إلى العراق ويخلّيك والحجاز!

و انتقل الخبر بأهل المدينة أنّ الحسين بن عليّ يريد الخروج إلى العراق، فكتب إليه عبداللّه‏ بن جعفر:

بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، للحسين بن عليّ، من عبداللّه‏ بن جعفر، أمّا بعد؛ أنشدك اللّه‏ أن لا تخرج عن مكّة، فإنّي خائف عليك من هذا الأمر الذي قد أزمعت عليه أن يكون فيه هلاكك و أهل بيتك، فإنّك إن قتلت أخاف أن يطفئ نور الأرض، وأنت روح الهدى وأمير المؤمنين، فلا تعجل بالمسير إلى العراق، فإنّي آخذ لك الأمان من يزيد وجميع بني اُميّة على نفسك ومالك وولدك وأهل بيتك، والسلام.

قال: فكتب إليه الحسين بن عليّ:

أمّا بعد؛ فإنّ كتابك ورد عليّ فقرأته وفهمت ما ذكرت، وأعلمك أنّي رأيت جدّي رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم في منامي، فخبّرني بأمر وأنا ماضٍ له، لي كان أو عليّ، واللّه‏ يا ابن عمّي، لو كنت في جحر هامة من هوامّ الأرض لاستخرجوني ويقتلوني، واللّه‏ يا ابن عمّي، ليعدين عليّ كما عدت اليهود على السبت والسلام.

قال: وكتب إليه سعيد بن العاص من المدينة: أمّا بعد؛ فقد بلغني أنّك قد عزمت على الخروج إلى العراق، وقد علمت ما نزل بابن عمّك مسلم بن عقيل رحمه‏الله وشيعته، ۵ / ۶۸

وأنا اُعيذك باللّه‏ من الشيطان، فإنّي خائف عليك‏منه الهلاك، وقد بعثت إليك بابني يحيى بن سعيد فأقبل إليَّ معه، فلك عندنا الأمان والصلة والبرّ والإحسان وحسن الجوار، واللّه‏ لك بذلك عليّ شهيد ووكيل ومراع وكفيل، والسلام.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 45512
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به