573
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

غلام عمرو بن حُرَيث باهِلى، كاسه آبى با پياله‏اى در آن برايش آورد. مسلم، كاسه را گرفت و هر گاه خواست آب بنوشد، پياله از خون، پُر شد و نتوانست به سبب فراوانى خون، آب بنوشد و دندان‏هاى جلويش در پياله افتاد. مسلم بن عقيل هم از نوشيدن آب، خوددارى كرد.

در آمدن مسلم بن عقيل بر عبيد اللّه‏ بن زياد و سخن گفتن و كيفيت قتل او

راوى مى‏گويد: مسلم بن عقيل را نزد عبيد اللّه‏ بن زياد آوردند. نگهبان به او گفت: به امير، سلام بده. مسلم به او گفت: خاموش باش، بى مادر! تو را چه به سخن گفتن؟ به خدا سوگند، او امير من نيست تا بر او سلام دهم. افزون بر اين، سلام بر او چه سودى براى من دارد، هنگامى كه او مى‏خواهد مرا بكشد؟! اگر مرا باقى گذارد، آن گاه بر او فراوان، سلام خواهم كرد.

عبيد اللّه‏ بن زياد، به او گفت: بر تو [سلام] مباد. سلام دهى يا ندهى كشته مى‏شوى.

مسلم بن عقيل گفت: اگر مرا بكشى، [چه باك كه] بدتر از تو، بهتر از مرا كشته است!۱

ابن زياد گفت: اى تفرقه‏افكن، اى نافرمان! بر فرمان‏روايت شوريدى و اجتماع مسلمانان را از هم گسستى و فتنه را بارور كردى.

مسلم گفت: دروغ گفتى اى ابن زياد ! به خدا سوگند، معاويه خليفه‏اى نبود كه با اجماع امّت به خلافت رسيده باشد؛ بلكه با نيرنگ بر وصىّ پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، غلبه و خلافت را از او غصب كرد. پسرش يزيد نيز اين گونه است. امّا فتنه را تو و پدرت، زياد بن علاج، از بنى ثقيف،۲ بارور كردى و من اميدوارم كه خداوند، شهادت به دست بدترين مخلوقاتش را نصيب من كند. به خدا سوگند، نه مخالفتى [با حق]كردم و نه كافر شدم و نه دينم را دگرگون نمودم. من تنها در اطاعت امير مؤمنان، حسين بن على، فرزند فاطمه، دختر پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هستم و ما از معاويه و پسرش و خاندان زياد به خلافت، سزامندتريم.

ابن زياد به او گفت: اى فاسق! آيا در مدينه باده نمى‏نوشيدى؟

مسلم بن عقيل گفت: به خدا سوگند، كسى از من به باده‏نوشى سزاوارتر است كه مرتكب قتل نفسِ محترم مى‏شود و در همان حال به بازى و سرگرمى مشغول است، گويى كه هيچ نشنيده [و نكرده] است.

1.. مى‏تواند اشاره به قتل امير مؤمنان على عليه‏السلام به دست اشقى الآخرين ، يعنى ابن ملجم باشد م .

2.. طعنه به نسب پدر عبيد اللّه‏ ، يعنى زياد است كه معاويه ، او را فرزند ابو سفيان و برادر خود خواند م .


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
572

قال: واُتي به حتّى اُدخل على عبيد اللّه‏ بن زياد.

ذكر دخول مسلم بن عقيل على عبيد اللّه‏ بن زياد وما كان من كلامه وكيف قتل؟

قال: فاُدخل مسلم بن عقيل على عبيد اللّه‏ بن زياد فقال له الحرسي: سلّم على الأمير، فقال له مسلم: اسكت لا اُمّ لك! مالك وللكلام؟ واللّه‏، ليس هو لي بأمير فاُسلّم عليه! واُخرى فما ينفعني السلام عليه وهو يريد قتلي؟! فإن استبقاني فسيكثر عليه سلامي.

۵ / ۵۶

فقال له عبيد اللّه‏ بن زياد: لا عليك سلّمت أم لم تسلّم، فإنّك مقتول!

فقال مسلم بن عقيل: إن قتلتني فقد قَتَلَ شرُّ منك مَن كان خيراً منّي.

فقال له ابن زياد: يا شاقّ! يا عاقّ! خرجت على إمامك، وشققت عصا المسلمين، وألقحت الفتنة!

فقال مسلم: كذبت يا ابن زياد، واللّه‏، ما كان معاوية خليفة بإجماع الاُمّة، بل تغلّب على وصيّ النبيّ بالحيلة، وأخذ عنه الخلافة بالغصب وكذلك ابنه يزيد. وأمّا الفتنة فإنّك ألقحتها أنت وأبوك زياد بن علاج من بني ثقيف وأنا أرجو أن يرزقني اللّه‏ الشهادة على يدي شرّ بريّته، فو اللّه‏، ما خالفت ولا كفرت ولا بدّلت! وإنّما أنا في طاعة أمير المؤمنين الحسين بن عليّ ابن فاطمة بنت رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم، ونحن أولى بالخلافة من معاوية وابنه وآل زياد.

فقال له ابن زياد:

يا فاسق! ألم تكن تشرب الخمر في المدينة؟ فقال مسلم بن عقيل: أحقّ واللّه‏ بشرب الخمر منّي مَن يقتل النفس الحرام، وهو في ذلك يلهو ويلعب كأنّه لم يسمع شيئاً.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 38830
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به