551
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

مِعقَل، وابسته عبيد اللّه‏ بن زياد گفت: مسلم بن عقيل، در خانه هانى است؟ گفت: آرى.

مِعقَل گفت: پس برخيز به سوى او برويم تا اين مال را به او بسپاريم و با وى بيعت كنم.

راوى مى‏گويد: مسلم بن عوسجه، دستش را گرفت و او را بر مسلم بن عقيل در آورد. مسلم به او خوشامد گفت و او را به خود نزديك كرد و بيعتش را گرفت و فرمان داد كه مال همراهش را دريافت كنند. مِعقَل، وابسته عبيد اللّه‏ بن زياد، آن روز را در خانه هانى به سر برد. شب كه شد، به سوى عبيد اللّه‏ بن زياد باز گشت، در حالى كه از خبرى كه برايش مى‏برد، خشنود بود.

آن گاه عبيد اللّه‏ به مِعقَل، وابسته‏اش گفت: مراقب باش تا هر روز به نزد مسلم بن عقيل رفت و آمد كنى تا به تو شك نكند يا اگر از خانه هانى به جايى ديگر نقلِ مكان كرد، تو بدانى تا من براى يافتن او به تكاپو نيفتم.

راوى مى‏گويد: سپس عبيد اللّه‏ بن زياد، محمّد بن اشعث بن قيس، اسماء بن خارجه فَزارى و عمرو بن حَجّاج زَبيدى را فرا خواند و گفت: به من بگوييد كه چه چيز، مانع آمدن هانى بن عروه به نزد من است؟ آنها گفتند: او بيمار است. عبيد اللّه‏ بن زياد گفت: او بيمار بود و اكنون ديگر بهبود يافته است و بر درِ خانه‏اش مى‏نشيند. لازم است كه نزد او برويد و به او فرمان دهيد كه حقّ واجبى را كه از ما به گردن دارد، وا نگذارد؛ زيرا دوست ندارم از مردى مانند او بازخواست كنم كه همواره او را گرامى داشته‏ام.

آنها گفتند: خداوند، امير را به صلاح بدارد! چنين مى‏كنيم، او را ملاقات مى‏كنيم و به آنچه دوست دارى، فرمانش مى‏دهيم.

راوى مى‏گويد: ميان گفتگوى عبيد اللّه‏ بن زياد با اين افراد، مردى از ياران عبيد اللّه‏ به نام عبيد اللّه‏ بن يربوع تميمى بر او در آمد و گفت: خدا، امير را به صلاح بدارد! خبر خوبى دارم.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
550

فقال معقل مولى عبيد اللّه‏ بن زياد: ومسلم بن عقيل في دار هانئ؟ فقال: نعم، قال: فقال معقل: فقم بنا إليه حتّى ندفع إليه هذا المال واُبايعه.

قال: فأخذ مسلم بن عوسجة بيده فأدخله على مسلم بن عقيل فرحّب به مسلم وقرّبه وأدناه وأخذ بيعته، وأمر أن يقبض منه ما معه من المال. فأقام معقل مولى عبيد اللّه‏ بن زياد في منزل هانئ يومه ذلك، حتّى إذا أمسى انصرف إلى عبيد اللّه‏ بن زياد معجباً لما قد ورد عليه من الخبر.

ثمّ قال عبيد اللّه‏ لمولاه: انظر إن تختلف إلى مسلم بن عقيل في كلّ يوم لئلاّ يستريبك وينتقل من منزل ابن۱ هانئ إلى مكان غيره، فأحتاج أن ألقى في طلبه عتباً.

قال: ثمّ دعا عبيد اللّه‏ بن زياد محمّد بن الأشعث بن قيس وأسماء بن خارجة الفزاري وعمرو بن الحجّاج الزبيدي، فقال: خبّروني عنكم ما الذي يمنع هانئ بن عروة من المصير إلينا؟ فقالوا: إنّه مريض، فقال عبيد اللّه‏ بن زياد: قد كان مريضاً غير أنّه قد برئ من علّته ويجلس على باب داره، فعليكم أن تصيروا إليه وتأمروه أن لا يدع ما يجب عليه من حقّنا، فإنّي لا اُحبّ أن أستفسر رجلاً مثله؛ لأنّي لم أزل له مكرّماً.

فقالوا: نفعل أصلح اللّه‏ الأمير، نلقاه في ذلك ونأمره بما تحبّ.

قال: فبينا عبيد اللّه‏ بن زياد من هؤاء القوم في محاورة إذ دخل عليه رجل من ۵ / ۴۵

أصحابه يقال له: عبداللّه‏ بن يربوع التميمي، فقال: أصلح اللّه‏ الأمير، ههنا خير، فقال له ابن زياد: وما ذاك؟ قال: كنت خارج الكوفة أجول على فرسي وأقلبه، إذ نظرت إلى رجل قد خرج من الكوفة مسرعاً يريد البادية، فأنكرته ثمّ لحقته وسألته عن حاله وأمره، فذكر أنّه من أهل المدينة، ثمّ نزلت عن فرسي ففتّشته فأصبت معه هذا الكتاب.

1.. كذا في المصدر .

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39189
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به