549
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

مسلم بن عقيل، شمشير را از دستش انداخت و نشست و بيرون نيامد. شريك به اندرونى نگريست و اين شعر را خواند:

اكنون كه فرصتش رسيده است، منتظر چه چيزى براى سلمى هستيد؟

او دوستى‏اش را به انتها رساند و زمينه قطع كردن، فراهم شده است.

عبيد اللّه‏ به او گفت: پيرمرد چه مى‏گويد؟ به او گفته شد: سينه‏اش ورم كرده است [و از تب و درد، هذيان مى‏گويد]. خدا، امير را به صلاح بدارد!

راوى مى‏گويد: عبيد اللّه‏ به دلش چيزى افتاد [و احساس خطر كرد]. در دَم، سوار شد و به قصر باز گشت. مسلم بن عقيل از پستوى خانه به سوى شريك بن عبد اللّه‏ آمد. شريك به او گفت: مولاى من! فدايت شوم، چه چيزى تو را از بيرون آمدن به سوى اين فاسق، باز داشت، در حالى كه من به تو گفته بودم او را بكُش و من با سخن گفتن، سرگرمش كرده بودم؟

مسلم گفت: آنچه مرا باز داشت، حديثى بود كه از عمويم على بن ابى طالب عليه‏السلام شنيده بودم كه ايمان، بند [و مانعِ] ترور است، و دوست نداشتم عبيد اللّه‏ بن زياد را در خانه اين مرد بكُشم.

شريك به او گفت: به خدا سوگند، اگر او را كشته بودى، مردى فاسق، تبه‏كار و منافق را كشته بودى.

راوى مى‏گويد: آن گاه شريك بن عبد اللّه‏، سه روز بيشتر زنده نماند و در گذشت. او از نيكان شيعه بود ؛ ولى آن را جز از برادران مورد اعتمادش، پنهان مى‏داشت.

راوى مى‏گويد: عبيد اللّه‏ بن زياد آمد و بر او نماز خواند و به قصرش باز گشت.

فرداى آن روز، مِعقَل وابسته عبيد اللّه‏ بن زياد به نزد مسلم بن عوسجه رفت و به او گفت: به من وعده دادى كه مرا بر اين مرد (مسلم بن عقيل) درآورى تا اين سه هزار درهم را به او بدهم. چه تصميمى گرفته‏اى؟ ابن عوسجه گفت: خبرت مى‏كنم، اى برادر شامى! ما مشغول كارهاى كفن و دفن اين مرد ـ شريك بن عبد اللّه‏ ـ هستيم. او از نيكان شيعه و از كسانى بود كه اين خاندان را دوست داشت.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
548

ما تَنظرونَ بسلمَى عندَ فرصتِها

فقد وَفَى ودّها واستوسقَ الصَّرَمُ

۵ / ۴۳

فقال له: عبيد اللّه‏ بن زياد: ما يقول الشيخ؟ فقيل له: إنّه مبرسم أصلح اللّه‏ الأمير!

قال: فوقع في قلب عبيد اللّه‏ بن زياد أمر من الاُمور، فركب من ساعته ورجع إلى القصر.

وخرج مسلم بن عقيل إلى شريك بن عبداللّه‏ من داخل الدار، فقال له شريك: يا مولاي جعلت فداك، ما الذي منعك من الخروج إلى الفاسق، وقد كنت أمرتك بقتله وشغلته لك بالكلام؟ فقال: منعني من ذلك حديث سمعته من عمّي عليّ بن أبي طالب رضى‏الله‏عنه أنّه قال: الإيمان قيد الفتك، فلم أحبّ أن أقتل عبيد اللّه‏ بن زياد في منزل هذا الرجل.

فقال له شريك: واللّه‏، لو قتلته لقتلت فاسقاً فاجراً منافقاً.

قال: ثمّ لم يلبث شريك بن عبداللّه‏ إلاّ ثلاثة أيّام حتّى مات رحمه‏الله، وكان من خيار الشيعة غير أنّه يكتم ذلك إلاّ عمّن يثق به من إخوانه.

قال:

وخرج عبيد اللّه‏ بن زياد فصلّى عليه ورجع إلى قصره.

فلمّا كان من الغد أقبل معقل مولى عبيد اللّه‏ بن زياد إلى مسلم بن عوسجة، فقال له: إنّك كنت وعدتني أن تدخلني على هذا الرجل فأدفع إليه هذا المال، فما الذي ۵ / ۴۴

بدا لك في ذلك؟ فقال: إذاً اُخبرك يا أخا أهل الشام! إنّا شُغلنا بموت هذا الرجل شريك بن عبداللّه‏، وقد كان من خيار الشيعة وممّن يتولّى أهل هذا البيت.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39204
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به