547
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

راوى مى‏گويد: مِعقَل، وابسته عبيد اللّه‏ بن زياد، رفت تا به درون مسجد اعظم وارد شد و مردى از شيعيان به نام مسلم بن عوسجه اسدى را ديد. نزد او نشست و گفت: اى بنده خدا! من مردى شامى هستم؛ ولى اين خاندان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و نيز هر كس كه آنها را دوست بدارد، دوست دارم. سه هزار درهم با من است كه مى‏خواهم آنها را به مردى بدهم كه خبر يافته‏ام به شهرتان در آمده است و براى فرزند دختر پيامبر خدا، حسين بن على عليه‏السلام، بيعت مى‏گيرد. چنين مى‏بينى كه مرا به او ره‏نمون كنى تا اين مالِ همراهم را به او بدهم و با وى بيعت كنم؟ و اگر مى‏خواهى، پيش از آن كه مرا به او راه‏نمايى كنى، از من بيعت بگير.

راوى مى‏گويد: مسلم بن عوسجه، سخن او را باور كرد و سوگندهايى شديد و عهد و پيمانى از او گرفت كه وى حتما خيرخواه و ياور مسلم بن عقيل در برابر عبيد اللّه‏ بن زياد است. او نيز پيوسته بر عهدش سوگند ياد كرد تا مسلم بن عوسجه به او اعتماد نمود و به وى گفت: امروز را فعلاً برو تا ببينم چه مى‏شود. مِعقَل، وابسته زياد هم باز گشت.

راوى مى‏گويد: شريك بن عبد اللّه‏ اَعوَر همْدانى در خانه هانى بن عروه، بيمار شد و عبيد اللّه‏ بن زياد، تصميم گرفت به عيادتش برود. شريك بن عبد اللّه‏، مسلم بن عقيل را خواست و به او گفت: فدايت شوم! فردا، اين فاسق به عيادت من مى‏آيد. من او را با سخن گفتن، سرگرم مى‏كنم و چون اين كار را كردم، برخيز و از درون اين جا بيرون بيا و او را بكُش! پس اگر من زنده ماندم، در كار درگيرى يارى‏ات مى‏كنم، إن شاء اللّه‏!

راوى مى‏گويد: صبح‏هنگام، عبيد اللّه‏ بن زياد، سوار شد و به سوى خانه هانى حركت كرد تا از شريك بن عبد اللّه‏، عيادت كند. راوى مى‏گويد: عبيد اللّه‏ نشست و از شريك، سؤال مى‏پرسيد. مسلم خواست به سوى او بيرون بيايد و او را بكُشد كه صاحب‏خانه، هانى، او را از اين كار، باز داشت و سپس گفت: فدايت شوم! در خانه من، دختركان و كنيزانى هستند و من از حوادث [پيش رو]، آسوده‏خاطر نيستم.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
546

قال: فأقبل معقل مولى عبيد اللّه‏ بن زياد حتّى دخل المسجد الأعظم، فرأى رجلاً من الشيعة يقال له: مسلم بن عوسجة الأسدي، فجلس إليه فقال: يا عبداللّه‏، إنّي رجل من أهل الشام غير أنّي اُحبّ أهل هذا البيت واُحبّ من أحبّهم، ومعي ثلاثة آلاف درهم اُريد أن أدفعها إلى رجل قد بلغني عنه أنّه يقدم إلى بلدكم هذا، يأخذ البيعة لابن بنت رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم الحسين بن عليّ، فإن رأيت هل تدلّني عليه حتّى أدفع إليه المال الذي معي واُبايعه؟ وإن شئت فخذ بيعتي له قبل أن تدلّني عليه.

قال: فظنّ مسلم بن عوسجة أنّ القول على ما يقول، فأخذ عليه الأيمان المغلّظة والمواثيق و العهود، وأنّه يناصح ويكون عوناً لمسلم بن عقيل رحمه‏الله على عبيد اللّه‏ بن ۵ / ۴۲

زياد، قال: فأعطاه موثقاً من الأيمان ما وثق به مسلم بن عوسجة، ثمّ قال له: انصرف عنّي الآن يومي هذا حتّى أنظر ما يكون! قال: فانصرف معقل مولى زياد.

قال: ومرض شريك بن عبداللّه‏ الأعور الهمداني في منزل هانئ بن عروة، وعزم عبيد اللّه‏ بن زياد على أن يصير إليه فيجتمع به، ودعا شريكُ بن عبداللّه‏ مسلمَ بن عقيل فقال له: جعلت فداك، غداً يأتيني هذا الفاسق عائداً وأنا مشغله لك بالكلام، فإذا فعلت ذلك فقم أنت اخرج إليه من هذه الداخلة فاقتله! فإن أنا عشت فسأكفيك أمر النصرة إن شاء اللّه‏.

قال: فلمّا أصبح عبيد اللّه‏ بن زياد ركب وسار يريد دار ابن۱ هانئ ليعود شريك بن عبداللّه‏، قال: فجلس وجعل يسأل منه. قال: وهمّ مسلم أن يخرج إليه ليقتله، فمنعه من ذلك صاحب المنزل هانئ، ثمّ قال: جعلت فداك، في داري صبية وإماء وأنا لا آمن الحدثان. قال: فرمى مسلم بن عقيل السيف من يده وجلس ولم يخرج، وجعل شريك بن عبداللّه‏ يرمق الداخلة و هو يقول:

1.. كذا في المصدر ، والظاهر أنّها زائدة .

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39234
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به