55
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گويد: و چنان بود كه يزيد از عبيد اللّه‏ بن زياد آزرده‏خاطر بود؛ امّا سرجون گفت: «اگر معاويه زنده شود، مطابق رأى او كار مى‏كنى؟». گفت: «بله». سرجون، فرمان عبيد اللّه‏ را در باره ولايتدارى كوفه در آورد و گفت: «رأى معاويه چنين بود و وقتى مى‏مرد، دستور اين نامه را داد».

گويد: پس يزيد به رأى وى عمل كرد و دو شهر را براى عبيد اللّه‏ يك‏جا كرد و فرمان خويش را در باره كوفه براى وى فرستاد. آن گاه مسلم بن عمرو باهلى را كه به نزد وى بود، پيش خواند و فرمان بصره را با وى براى عبيد اللّه‏ فرستاد و با آن چنين نوشت: «امّا بعد، دوستداران من از مردم كوفه به من نوشته‏اند و خبر داده‏اند كه ابن عقيل در كوفه جماعت فراهم مى‏كند تا ميان مسلمانان اختلاف افكند. وقتى اين نامه مرا خواندى، حركت كن و پيش مردم كوفه رو و ابن عقيل را بجوى چنان‏كه مهره را مى‏جويند تا وى را بيابى و به بند كنى يا بكشى يا تبعيد كنى. و السلام».

گويد: مسلم بن عمرو روان شد تا در بصره پيش عبيد اللّه‏ بن زياد رسيد. عبيد اللّه‏ دستور داد لوازم فراهم كنند و آماده شوند كه فردا سوى كوفه حركت كند.

گويد: حسين نيز نامه‏اى براى مردم بصره نوشته بود.

ابو عثمان نهدى گويد: حسين همراه يكى از غلامانشان به نام سليمان، نامه‏اى نوشت و نسخه‏اى از آن را به هر يك از سران پنج ناحيه بصره و بزرگان آن جا همچون: مالك بن مسمع بكرى و احنف بن قيس و منذر بن جارود و مسعود بن عمرو و قيس بن هيثم و عمرو بن عبيد اللّه‏ بن معمر فرستاد. سپس نسخه‏اى از نامه وى به همه سران بصره رسيد به اين مضمون: «امّا بعد، خداى، محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را از مخلوق خويش برگزيد و به نبوّتْ كرامت داد و او را به پيمبرى خويش معيّن كرد و آن گاه وى را سوى خويش بُرد كه اندرز بندگان گفته بود و رسالت خويش را رسانيده بود. ما خاندان و دوستان و جانشينان و وارثان وى بوديم و از همه مردم، به جاى وى، در ميان مردم شايسته‏تر؛ امّا قوم ما ديگران را بر ما مرجّح داشتند كه رضايت داديم و تفرقه را خوش نداشتيم و سلامت را دوست داشتيم، در صورتى كه مى‏دانستيم حقّ ما نسبت به اين كار از كسانى كه عهده‏دار آن شدند و نكو كردند و اصلاح آوردند و رعايت حق كردند، بيشتر بود كه خدايشان رحمت كند و ما و آنها را بيامرزد!


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
54

فقال سرجون: أرايت معاوية لو نشر لك، أ كنتَ آخذاً برأيه؟ قال: نعم، فأخرج عهد عبيد اللّه‏ على الكوفة فقال: هذا رأي معاوية، ومات وقد أمر بهذا الكتاب، فأخذ برأيه وضمّ المصرين إلى عبيد اللّه‏، وبعث إليه بعهده على الكوفة.

۵ / ۳۵۷

ثمّ دعا مسلم بن عمرو الباهلي ـ وكان عنده ـ فبعثه إلى عبيد اللّه‏ بعهده إلى البصرة، وكتب إليه معه:

أمّا بعد؛ فإنّه كتب إليَّ شيعتي من أهل الكوفة يخبرونني أنّ ابن عقيل بالكوفة يجمع الجموع لشقّ عصا المسلمين، فسر حين تقرأ كتابي هذا حتّى تأتي أهل الكوفة فتطلب ابن عقيل كطلب الخرزة حتّى تثقفه، فتوثقه أو تقتله أو تنفيه، والسلام.

فأقبل مسلم بن عمرو حتّى قدم على عبيد اللّه‏ بالبصرة، فأمر عبيد اللّه‏ بالجهاز والتهيّؤوالمسير إلى الكوفة من الغد.

وقد كان حسين كتب إلى أهل البصرة كتاباً، قال هشام: قال أبو مخنف: حدّثني الصقعب بن زهير، عن أبي عثمان النهدي، قال: كتب حسين مع مولى لهم يقال له: سليمان، وكتب بنسخه إلى رؤوس الأخماس بالبصرة وإلى الأشراف، فكتب إلى مالك بن مسمع البكري، وإلى الأحنف بن قيس، وإلى المنذر بن الجارود، وإلى مسعود بن عمرو، وإلى قيس بن الهيثم، وإلى عمرو بن عبيد اللّه‏ بن معمر، فجاءت منه نسخة واحدة إلى جميع أشرافها:

أمّا بعد؛ فإنّ اللّه‏ اصطفى محمّداً صلى‏الله‏عليه‏و‏آله على خلقه، وأكرمه بنبوّته، واختاره لرسالته، ثمّ قبضه اللّه‏ إليه وقد نصح لعباده، وبلّغ ما اُرسل به صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، وكنّا أهله وأولياءه، وأوصياءه وورثته، وأحقّ الناس بمقامه في الناس، فاستأثر علينا قومنا بذلك، فرضينا وكرهنا الفرقة، وأحببنا العافية، ونحن نعلم أنّا أحقّ بذلك الحقّ المستحقّ علينا ممّن تولاّه، وقد أحسنوا وأصلحوا، وتحرّوا الحقّ، فرحمهم اللّه‏، وغفر لنا ولهم.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 38895
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به