533
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

راوى مى‏گويد: مسلم بن عقيل به حسين عليه‏السلام نامه نوشت:

«بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. به حسين بن على، از مسلم بن عقيل. امّا بعد، من از مدينه با دو راه‏نمايى كه اجير كرده بودم، بيرون آمدم. آنها راه را گم كردند و از تشنگى مُردند؛ ولى پس از آن، ما به آب رسيديم و نزديك بود تلف شويم، امّا نيمه‏جان به آن دست يافتيم.

من به تو خبر مى‏دهم ـ اى فرزند دختر پيامبر خدا ـ كه ما در جايى به نام مَضيق (تنگه) به آب رسيديم و من پيش خودم اين را براى مأموريتى كه مرا در پىِ آن فرستادى، شوم گرفتم. پس اگر موافقى، مرا از اين كار، معاف كن. والسلام!».

راوى مى‏گويد: هنگامى كه حسين عليه‏السلام نامه مسلم بن عقيل را خواند، دانست كه او فال بد زده و مرگ دو راه‏نما، او را بى‏تاب كرده و آن را شوم گرفته است. پس به او نوشت:

«بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. از حسين بن على، به مسلم بن عقيل. من بيمِ آن دارم كه ترس و سستى، تو را به نوشتن نامه به من و استعفاى از مأموريت، وا داشته باشد. پس [نمى‏پذيرم و] به سوى آنچه فرمان يافته‏اى، روانه شو. سلام و رحمت و بركات خدا بر تو باد!».

هنگامى كه نامه حسين عليه‏السلام به مسلم بن عقيل رسيد، گويى پاسخ ايشان بر او گران آمد و گفت: اباعبد اللّه‏ الحسين عليه‏السلام به من نسبت ترس و سستى داده و ـ به خدا سوگند ـ اينها چيزهايى است كه من هرگز در خودم نمى‏يابم.

سپس مسلم بن عقيل، از همان جا آهنگِ كوفه كرد و ناگهان مردى را ديد كه به شكارى تير مى‏اندازد و ديد كه تير او به آهويى خورد و آن را انداخت. مسلم گفت: ما دشمنانمان را مى‏كشيم، إن شاء اللّه‏!

راوى مى‏گويد: آن گاه مسلم، پيش رفت تا به كوفه وارد شد و در خانه سالم بن مسيّب ـ كه همان خانه مختار بن ابوعبيد ثقفى بود ـ، فرود آمد.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
532

قال: وكتب مسلم بن عقيل رحمه‏الله إلى الحسين:

بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، للحسين بن عليّ، من مسلم بن عقيل، أمّا بعد؛ فإنّي خرجت من المدينة مع الدليلين استأجرتهما فضلاّ عن الطريق وماتا عطشاً، ثمّ إنّا صرنا إلى الماء بعد ذلك وكدنا أن نهلك فنجونا بحشاشة أنفسنا، وأخبرك يا ابن بنت رسول اللّه‏ إنّا أصبنا الماء بموضع يقال له المضيق، وقد تطيّرت من وجهي هذا الذي ۵ / ۳۳

وجّهتني به، فرأيك في إعفائي منه، والسلام.

قال: فلمّا قرأ كتاب مسلم بن عقيل رحمه‏الله علم أنّه قد تشاءم وتطيّر من موت الدليلين وأنّه جزع، فكتب إليه الحسين:

بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم

من الحسين بن عليّ، إلى مسلم بن عقيل، أمّا بعد؛ فإنّي خشيت أن لا يكون حملك على الكتاب إليَّ والاستعفاء من وجهك هذا الذي أنت فيه إلاّ الجبن والفشل، فامضِ لما اُمرت به، والسلام عليك ورحمة اللّه‏ وبركاته.

فلمّا ورد الكتاب على مسلم بن عقيل كأنّه وجد من ذلك في نفسه، ثمّ قال: واللّه‏، لقد نسبني أبو عبداللّه‏ الحسين إلى الجبن والفشل، وهذا شيء لم أعرفه من نفسي أبداً.

ثمّ سار مسلم بن عقيل من موضعه ذلك يريد الكوفة، فإذا برجل يرمي الصيد، فنظر إليه مسلم، فرآه وقد رمى ظبياً فصرعه، فقال مسلم: نقتل أعداءنا إن شاء اللّه‏ تعالى.

قال: ثمّ أقبل مسلم حتّى دخل الكوفة، فنزل دار سالم بن المسيّب، وهي دار المختار بن أبي عبيد الثقفي ۵ / ۳۴

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39167
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به