521
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

بر اين گونه افراد، گرفت و گيرِ بزرگ خدا فرو مى‏آيد، و امّا تو ـ اى زاده دختر پيامبر خدا ـ، در اوج مفتخران به پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و فرزند همتاى او، بتول هستى. پس اى زاده دختر پيامبر خدا! گمان مبر كه خداوند از آنچه ستم‏كاران مى‏كنند، غافل است. من گواهى مى‏دهم كه هر كس از تو كناره گيرد و به جنگ با تو و جنگ با پيامبرت، محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله طمع داشته باشد، [از انسانيّت] بى نصيب است.

حسين عليه‏السلام گفت: «خدايا! گواه باش».

ابن عبّاس گفت: فدايت شوم، اى فرزند دختر پيامبر خدا! گويى مرا براى خود خواسته‏اى و از من مى‏خواهى يارى‏ات كنم؟! سوگند به خدايى كه جز او خدايى نيست، اگر با اين شمشيرم پيش رويت آن قدر شمشير بزنم تا هر دو دستم را از كف بدهم، يك‏صدم از حقّت را ادا نكرده‏ام. اكنون من پيش رويت هستم، هر چه مى‏خواهى به من فرمان بده.

ابن عمر گفت: اى ابن عبّاس! مهلت بده. ما را از اين كار، معاف بدار.

راوى مى‏گويد: آن گاه ابن عمر به حسين عليه‏السلام رو كرد و گفت: اى ابا عبد اللّه‏! زود تصميم نگير و از اين جا به مدينه باز گرد و از درِ مسالمت و صلح با اين قوم در آى و از وطنت و حرم جدّت، دور مشو و حجّت و راه تسلّطى براى اين اُمَويانِ بى دين بر خود قرار مده، و اگر دوست داشتى كه بيعت نكنى، تو به حال خود و نظرت، رها مى‏شوى ؛ چرا كه يزيد بن معاويه ـ كه خدا لعنتش كند ـ شايد جز اندكى زندگى نكند و امر خداوند، تو را كفايت كند.

حسين عليه‏السلام فرمود: «اُف بر اين گفته، براى هميشه و تا آن گاه كه آسمان‏ها و زمين پا برجايند! از تو مى‏پرسم، اى عبد اللّه‏ [بن عمر] ! آيا من نزد تو خطاكارم؟! اگر مرا در اشتباه مى‏بينى، مرا رد كن كه من [در برابر حق] مطيع و گوش به فرمان و خاضع هستم».

ابن عمر گفت: به خدا، نه! خداوند متعال، فرزند دختر پيامبرش را در خطا قرار نمى‏دهد و يزيد بن معاويه ـ كه خدا لعنتش كند ـ در خلافت، مانند تو در پاكى و گُزيدگى از [خاندان] پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نيست؛ امّا مى‏ترسم كه او، اين سر و روى نيكو و زيبايت را با شمشير بزند و از اين امّت، چيزهايى ببينى كه دوست ندارى. پس با ما به مدينه باز گرد و اگر دوست ندارى بيعت كنى، هيچ گاه بيعت نكن و در خانه‏ات بنشين.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
520

غافل عمّا يعمل الظالمون، وأنا أشهد أنّ من رغب عن مجاورتك وطمع في محاربتك ومحاربة نبيّك محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم فما له من خلاق.

فقال الحسين: اللّهمّ اشهد! فقال ابن عبّاس: جعلت فداك يا ابن بنت رسول اللّه‏، كأنّك تريدني إلى نفسك وتريد منّي أن أنصرك؟! واللّه‏ الذي لا إله إلاّ هو، أن لو ضربت بين يديك سيفي هذا حتّى أنخلع جميعاً من كفّي لما كنت ممّن أوفي من حقّك عشر العشر! وها أنا بين يديك مرني بأمرك.

فقال ابن عمر: مهلاً! ذرنا من هذا يا ابن عبّاس.

قال: ثمّ أقبل ابن عمر على الحسين فقال: أبا عبداللّه‏، مهلاً عمّا قد عزمت عليه! وارجع من هنا إلى المدينة، وادخل في صلح القوم ولا تغب عن وطنك وحرم جدّك رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم، ولا تجعل لهؤاء الذين لا خلاق لهم على نفسك حجّة وسبيلاً، وإن أحببت أن لا تبايع فأنت متروك حتّى ترى برأيك، فإنّ يزيد بن معاوية (لعنه اللّه‏) عسى أن لا يعيش إلاّ قليلاً فيكفيك اللّه‏ أمره.

فقال الحسين: اُفّ لهذا الكلام أبداً ما دامت السماوات والأرض! أسألك باللّه‏ يا عبداللّه‏ أنا عندك على خطأ من أمري هذا؟ فإن كنت عندك على خطأ فردّني فإنّي أخضع وأسمع واُطيع.

فقال ابن عمر: اللّهمّ لا، ولم يكن اللّه‏ تعالى يجعل ابن بنت رسوله على خطأ، وليس مثلك من طهارته وصفوته من الرسول صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم على مثل يزيد بن معاوية (لعنه اللّه‏) باسم الخلافة، ولكن أخشى أن يضرب وجهك هذا الحسن الجميل بالسيوف، وترى من هذه الاُمّة ما لا تحبّ، فارجع معنا إلى المدينة، وإن لم تحبّ أن تبايع فلا تبايع أبداً واقعد في منزلك.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 45907
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به