505
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

سپس فرمود: «از من دور شو، اى دشمن خدا! ما خاندان پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هستيم و حق، ميان ماست و به حق، زبان مى‏گشاييم. شنيدم كه پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏فرمايد: "خلافت بر خاندان ابوسفيان و نيز بر آزادشدگان [در فتح مكّه] و فرزندان آنها حرام است و چون معاويه را بر منبر من ديديد، شكمش را بدريد!". به خدا سوگند، اهل مدينه او را بر منبر جدّم ديدند و آنچه را فرمان يافته بودند، نكردند و خداوند هم آنان را به پسرش يزيد، گرفتار كرد. خداوند بر عذابش در دوزخ بيفزايد!».

راوى مى‏گويد: مروان بن حكم از سخن حسين عليه‏السلام خشمگين شد و گفت: به خدا سوگند، از من جدا نمى‏شوى، مگر آن كه با خوارى با يزيد بن معاويه بيعت كنى. شما خاندان ابو تراب، از سخن [سخت و حق]پُر هستيد و كينه خاندان ابوسفيان را به دل داريد. حق هم داريد كه با آنها دشمنى كنيد و آنها نيز حق دارند كه با شما دشمن باشند.

حسين عليه‏السلام به او فرمود: «واى بر تو اى مروان! از من دور شو كه تو پليدى و ما خاندان طهارتى هستيم كه خداوند عز و جل در اين باره بر پيامبرش نازل فرمود: «خداوند، اراده كرده است كه پليدى را از شما اهل بيت ببرد و شما را به تمام و كمال، پاك كند».

راوى مى‏گويد: مروان، سرش را پايين انداخت و هيچ نگفت. حسين عليه‏السلام به او فرمود: «اى فرزند زن كبودْچشم! چشمت روشن باد به آنچه از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ناخوش مى‏دارى در روزى كه بر خدايت وارد مى‏شوى و جدّم از تو در باره حقّ من و حقّ يزيد، سؤال مى‏كند».

راوى مى‏گويد: مروان، خشمگين رفت تا بر وليد بن عتبه در آمد و آنچه را از حسين بن على عليه‏السلام شنيده بود، به او خبر داد.

راوى مى‏گويد: در اين هنگام، وليد به يزيد بن معاويه نامه نوشت و كارهاى اهالى مدينه و وقايع مربوط به ابن زبير و پيشامدِ زندان را به او گزارش داد و سپس ماجراى حسين بن على عليه‏السلام را و اين كه او پيروى از ما و بيعت با ما را حقّى بر گردنش نمى‏بيند، ذكر كرد.

راوى مى‏گويد: هنگامى كه نامه به يزيد رسيد، سخت خشمگين شد و او چون خشمگين مى‏شد، چشمانش بر مى‏گشت و لوچ مى‏شد.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
504

ثمّ قال: إليك عنّي يا عدوّ اللّه‏! فإنّا أهل بيت رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم، والحقّ فينا وبالحقّ تنطق ألسنتنا، وقد سمعت رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم يقول: الخلافة محرّمة على آل أبي سفيان وعلى الطلقاء أبناء الطلقاء، فإذا رأيتم معاوية على منبري فافقروا بطنه! فو اللّه‏، لقد رآه أهل المدينة على منبر جدّي فلم يفعلوا ما اُمروا به، قاتلهم اللّه‏ بابنه يزيد! زاده اللّه‏ في النار عذاباً.

قال: فغضب مروان بن الحكم من كلام الحسين، ثمّ قال: واللّه‏! لا تفارقني أو تبايع ليزيد بن معاوية صاغراً، فإنّكم آل أبي تراب قد ملئتم كلاماً وأشربتم بغض آل بني سفيان، وحقّ عليكم أن تبغضوهم وحقّ عليهم أن يبغضوكم.

قال: فقال له الحسين: ويلك يا مروان! إليك عنّي فإنّك رجس وإنّا أهل بيت الطهارة الذين أنزل اللّه‏ عز و جل على نبيه محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم، فقال: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا».۱

قال: فنكس مروان رأسه لا ينطق بشيء، فقال له الحسين: أبشر يا بن الزرقاء! بكلّ ما تكره من الرسول عليه‏السلام يوم تقدم على ربّك فيسألك جدّي عن حقّي وحقّ يزيد.

قال: فمضى مروان مغضباً حتّى دخل على الوليد بن عتبة، فخبّره بما سمع من الحسين بن عليّ.

قال: فعندها كتب الوليد إلى يزيد بن معاوية يخبره بما كان من أهل المدينة، ۵ / ۱۸

وما كان من ابن الزبير وأمر السجن، ثمّ ذكر له بعد ذلك أمر الحسين بن عليّ أنّه ليس يرى لنا عليه طاعة ولا بيعة.

قال: فلمّا ورد الكتاب على يزيد غضب لذلك غضباً شديداً، وكان إذا غضب انقلبت عيناه فعاد أحول، قال: فكتب إلى الوليد بن عتبة.

1.. الاحزاب: ۳۳ .

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39915
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به