501
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

راوى مى‏گويد: برادرانش از او جدا شدند و عبد اللّه‏ با برادرش جعفر و بى آن كه كس ديگرى با آنها باشد، از بيراهه به سوى مكّه رفتند.

صبح هنگام، وليد فرزندان زبير را نيافت و فهميد كه عبد اللّه‏ به مكّه گريخته است. خشمگين و دل‏تنگ شد. مروان به او گفت: خداوند، امير را باقى بدارد. هنگامى كه امير با اهل فهم و خيرخواهان مشورت كند و آنها راه را به او نشان دهند و او نپذيرد، خطا مى‏كند و دورانديشى را از دست مى‏دهد ! اكنون من مى‏دانم كه او جز به [راه] مكّه نرفته است. پيش از آن كه دور شده باشد، افرادى را در پىِ او روانه كن.

راوى مى‏گويد: وليد مردى به نام حبيب بن كُزبُر را فرا خوانْد و او را با سى سوار از وابستگان بنى اميّه در پى عبد اللّه‏ بن زبير فرستاد.

آن گاه در پىِ يك‏يكِ پيروان عبد اللّه‏ بن زبير فرستاد و آنها را دستگير و زندانى كرد و ميان بازداشت شدگان آن روز، پسرعموى عمر بن خطّاب، عبد اللّه‏ بن مطيع بن اسود عدوى هم بود كه مادرش، عجما، دختر عامر بن فضل بن عفيف بن كليب خُزاعى نام داشت.

راوى مى‏گويد: مصعب بن عبد الرحمان بن عوف نيز بازداشت شد.

راوى مى‏گويد: مردانى از قبيله بنى عدى به سوى عبد اللّه‏ بن عمر بن خطّاب رفتند و گفتند: اى ابا عبد الرحمان! همراهمان عبد اللّه‏ بن مطيع، مظلوم و بى‏گناه بازداشت شده است. به خدا سوگند يا او را بيرون مى‏آورى يا به خاطرش مى‏ميرى !

ابن عمر به آنان گفت: در فتنه، عجله نكنيد و به سوى آن نشتابيد ؛ كه فتنه، دين و دنياى بسيارى را تباه كرده است.

راوى مى‏گويد: عبد اللّه‏ بن عمر در پىِ مروان بن حكم فرستاد و او را نزد خود فرا خوانْد و گفت: اى جماعت اُمَوى! از خدا و حق براى برپايى دين و دنيايتان، كمك بگيريد و ستم مكنيد كه ستم، چراگاه نامناسبى است، و به گمان بردن و اتّهام، كسى را دستگير نكنيد كه اگر راست بمانيد، خداوند، يارى‏تان مى‏كند و اگر ستم كنيد، خداوند، شما را به خودتان واگذار مى‏كند. از اين همراه ما، عبد اللّه‏ بن مطيع، دست برداريد و آزادش كنيد كه ما حقّى از شما بر گردن او نمى‏بينيم و جرمى ثابت شده بر او نمى‏دانيم. پس اگر مى‏پنداريد كه او را براى حقى بازداشت كرده‏ايد، چنين كنيد، و اگر او را به حدس و گمان بازداشت كرده‏ايد، ما نمى‏گذاريم كه همراهمان، مظلومانه، زندانى شود.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
500

قال: فتفرّق عنه إخوته ومضى عبداللّه‏ ومعه أخوه جعفر، ليس معهما ثالث، فأخذ على مجهول الطريق إلى مكّة.

و أصبح الوليد ففقد أولاد الزبير وعلم أنّ عبداللّه‏ قد هرب إلى مكّة، فغضب لذلك وضاق به ذرعاً، فقال له مروان: إنّ الأمير أبقاه اللّه‏ إذا استشار اُمراء المعرفة والنصيحة وأشاروا عليه فلم يقبل، فيكون قد أخطأ وضيّع الحزم! والآن فأنا أعلم أنّه ما أخطأ طريق مكّة فسرّح في طلبه الرجال من قبل أن يمعن في المسير.

قال: فدعا الوليد برجل يقال له: حبيب بن كزبر، فوجّه به في ثلاثين راكباً من موالي بني اُميّة في طلب عبداللّه‏ بن الزبير.

ثمّ أرسل إلى كلّ مَن كان من شيعة عبداللّه‏ بن الزبير، فأخذه وحبسه، وفيمن ۵ / ۱۶

حبس يومئذ ابن عمّ لعمر بن الخطّاب يقال له: عبداللّه‏ بن مطيع بن الأسود العدوي، واُمّه يقال لها: العجماء بنت عامر بن الفضل بن عفيف بن كليب الخزاعية.

قال: وحبس أيضاً مصعب بن عبد الرحمن بن عوف.

قال: فمشى رجال من بني عدي إلى عبداللّه‏ بن عمر بن الخطّاب فقالوا: يا أبا عبد الرحمن، إنّ صاحبنا عبداللّه‏ بن مطيع قد حبس مظلوماً لا ذنب له، واللّه‏، لتخرجنّه أو لتموتنّ من دونه. فقال لهم ابن عمر: لا تعجلوا بالفتنة ولا تسارعوا إليها، فكم من رجل قد أفسدت الفتنة عليه دينه ودنياه.

قال: ثمّ أرسل ابن عمر إلى مروان بن الحكم فدعاه إليه، وقال: يا معشر بني اُميّة، استعينوا باللّه‏ وبالحقّ على إقامة دينكم ودنياكم، ولا تظلموا؛ فإنّ الظلم مرتعه وخيم، ولا تأخذوا بالظنّة والتهمة، فإنّكم إن استقمتم أعانكم اللّه‏، وإن ظلمتم وكلكم اللّه‏ إلى أنفسكم، فكفّوا عن صاحبنا هذا عبداللّه‏ بن مطيع وخلّوا سبيله، فإنّا لا نعلم أنّ لكم عليه سبيلاً ولا حقّاً تحبسونه به، فإن زعمتم أنّكم ما حبستموه إلاّ لحقٍّ فافعلوا ذلك، وإن كنتم إنّما حبستموه على الظنّ فإنّا لا ندع صاحبنا يحبس مظلوماً.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39922
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به