49
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گويد: يزيد روان شد و شتابان برفت تا پيش حسين عليه‏السلام رسيد و در ابطح به محل وى رفت. حسين از آمدن وى خبر يافت و به طلب او برون آمد. آن مرد به محلّ حسين رفت. گفتند: «به طرف منزلگاه تو آمده» و از پى او برفت و چون حسين او را نيافت، در محلّ وى در انتظارش نشست. آن گاه مرد بصرى بيامد و او را در محلّ خويش نشسته ديد و گفت: «به كرم و رحمت خدا بايد شادمان بود». آن گاه سلام گفت و به نزد حسين نشست و منظورى را كه براى آن آمده بود، با وى بگفت كه براى او دعاى خير كرد. آن گاه با وى ببود تا حركت كرد. يزيد، همراه امام بجنگيد و او و دو پسرش با وى كشته شدند.

گويد: حسين، مسلم بن عقيل را خواست و او را همراه قيس بن مسهّر صيداوى و عمارة بن عبيده سلولى و عبد الرحمان بن عبد اللّه‏ ارحبى فرستاد و به او دستور داد كه از خدا ترسان باشد و كار خويش را نهان دارد و دقيق باشد. اگر مردم را فراهم و هم‏پيمان ديد، زودتر به او خبر دهد.

گويد: مسلم برفت تا به مدينه رسيد و در مسجد پيمبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نماز كرد و با كسان خويش وداع گفت. آن گاه دو بلد از مردم قيس اجير كرد كه با وى روان شدند؛ امّا راه را گم كردند و از راه بگشتند و به سختى تشنه ماندند. دو بلد گفتند: «راه اين است تا به آب رسد» و از تشنگى نزديك مرگ بودند.

مسلم بن عقيل از تنگه دره خبيت، همراه قيس بن مسهّر صيداوى به حسين نوشت: «امّا بعد، از مدينه آمدم و دو بلد همراه داشتم كه از راه بگشتند و گم شدند و ما به سختى تشنه مانديم و دو بلد از تشنگى بمردند و ما بيامديم تا به آب رسيديم و با اندك رمقى، جان به در برديم. اين آب در محلى است كه آن را تنگه دره خبيت گويند. من اين سفر را به فال بد گرفته‏ام. اگر رأى تو باشد، مرا از آن معاف دارى و ديگرى را بفرستى، و السلام».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
48

قال: ثمّ خرج فتَقدَّى۱ في الطريق حتّى انتهى إلى حسين عليه‏السلام، فدخل في رحله بالأبطح، وبلغ الحسين مجيؤ‏ه، فجعل يطلبه، وجاء الرجل إلى رحل الحسين، فقيل له: قد خرج إلى منزلك، فأقبل في أثره، ولمّا لم يجده الحسين جلس في رحله ينتظره، وجاء البصري فوجده في رحله جالساً، فقال: «بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَ لِكَ فَلْيَفْرَحُوا»۲. قال: فسلم عليه، وجلس إليه، فخبّره بالذي جاء له، فدعا له بخير، ثمّ أقبل معه حتّى أتى فقاتل معه، فقُتِلَ معه هو وابناه.

ثمّ دعا مسلم بن عقيل فسرّحه مع قيس بن مسهر الصيداوي وعمارة بن عبيد السلولي وعبد الرحمن بن عبداللّه‏ بن الكدن الأرحبي، فأمره بتقوى اللّه‏ وكتمان أمره، واللطف، فإن رأى الناس مجتمعين مستوسقين عجّل إليه بذلك.

فأقبل مسلم حتّى أتى المدينة فصلّى في مسجد رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، وودّع من أحبّ من أهله، ثمّ استأجر دليلين من قيس، فأقبلا به، فضلاّ الطريق وجارا، وأصابهم عطش شديد، وقال الدليلان: هذا الطريق حتّى تنتهي إلى الماء، وقد كادوا أن يموتوا عطشاً، فكتب مسلم بن عقيل مع قيس بن مسهر الصيداوي إلى حسين، وذلك بالمضيق من بطن الخبيت:

أمّا بعد؛ فإنّي أقبلت من المدينة، معي دليلان لي، فجارا عن الطريق وضلاّ، واشتدّ علينا العطش، فلم يلبثا أن ماتا، وأقبلنا حتّى انتهينا إلى الماء، فلم ننجُ إلاّ بحشاشة أنفسنا، وذلك الماء بمكان يدعى المضيق من بطن الخبيت، وقد تطيّرت من وجهي هذا، فإن رأيت أعفيتني منه، وبعثت غيري، والسلام.

1.. فتقّدى : أي أسرع لسان العرب : ج ۱۵ ص ۱۷۲ «قدو» .

2.. يونس : ۵۸ .

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39845
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به