489
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

راوى مى‏گويد: آن گاه در برگه‏اى كوچك به اندازه گوش موش، نوشت: امّا بعد، بر حسين بن على، عبد الرحمان بن ابى بكر، عبد اللّه‏ بن زبير، عبد اللّه‏ بن عمر بن خطّاب، سخت و تنگ بگير و اجازه تن زدن [از بيعت] را به آنان مده و هر كدام كه از بيعت با تو خوددارى كردند، گردن بزن و سرشان را براى من بفرست.

راوى مى‏گويد: هنگامى كه نامه يزيد به وليد بن عتبه رسيد، آن را خواند، گفت: «إنّا للّه‏ و انّا إليه راجعون»! واى بر وليد بن عتبه! چه كسى او را به اين فرمان‏روايى در آورد؟ مرا با حسينِ فاطمه چه كار؟! آن گاه در پىِ مروان بن حكم فرستاد و نامه را به او نشان داد. او نيز خواند و كلمه استرجاع (إنّا للّه‏ و انّا إليه راجعون) بر زبان آورد و سپس گفت: خداوند، امير مؤمنان معاويه را رحمت كند!

وليد گفت: نظر مشورتى‏ات را در باره اين چند تن به من بده. مى‏گويى چه كنم؟

مروان گفت: هم‏اكنون در پىِ آنان بفرست و آنها را به بيعت و در آمدن به فرمان يزيد، فرا بخوان. اگر بيعت كردند، از آنها بپذير، و اگر نپذيرفتند، آنها را جلو بينداز و پيش از آن كه از مرگ معاويه آگاه شوند، گردن بزن كه اگر از مرگ او آگاه شوند، هر كدام از آنها بر مى‏خيزد و مخالفتش را آشكار مى‏كند و مردم را به سوى خود، فرا مى‏خوانَد. در آن هنگام، مى‏ترسم كه از سوى آنان چيزى برايت روى دهد كه تو تابِ رويارويى با آن را نداشته باشى. [از ميان آنان] تنها عبد اللّه‏ بن عمر براى آن بر نمى‏خيزد ؛ چون نمى‏بينم كه وى براى خلافت با كسى بجنگد و آن را بطلبد، مگر آن كه خلافت، آسان به او برسد و بپذيرد.

پس عبد اللّه‏ بن عمر را وا بگذار و در پىِ حسين بن على، عبد الرحمان بن ابى بكر و عبد اللّه‏ بن زبير بفرست و آنها را به بيعت، فرا بخوان، با آن كه مى‏دانم [اينان]بويژه حسين بن على، هرگز بيعت با يزيد را از تو نمى‏پذيرد و براى او بر خودش حقّ اطاعتى نمى‏بيند. به خدا سوگند، اگر من جاى تو بودم، يك كلمه هم با حسين، سخن نمى‏گفتم و گردنش را مى‏زدم، هر چه مى‏خواهد، بشود.

راوى مى‏گويد: وليد بن عتبه، لَختى به زمين چشم دوخت و سپس سرش را بالا آورد و گفت: كاش وليد به دنيا نيامده بود و چيزى به يادآوردنى نبود!


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
488

قال: ثمّ كتب إليه في صحيفة صغيرة كأنّها اُذن فأرة:

أمّا بعد؛ فخذ الحسين بن عليّ وعبد الرحمن بن أبي بكر وعبداللّه‏ بن الزبير وعبداللّه‏ بن عمر بن الخطّاب أخذاً عنيفاً ليست فيه رخصة، فمن أبى عليك منهم فاضرب عنقه وابعث إليَّ برأسه.

قال: فلمّا ورد كتاب يزيد على الوليد بن عتبة وقرأه، قال: إِنَّا لِلَّهِ وإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ! يا ويح الوليد بن عتبة! مَن أدخله في هذه الإمارة؟ ما لي وللحسين ابن فاطمة؟! قال: ثمّ بعث إلى مروان بن الحكم فأراه الكتاب فقرأه واسترجع، ثمّ قال: يرحم اللّه‏ أمير المؤمنين معاوية.

فقال الوليد: أشر عليّ برأيك في هؤاء القوم، كيف ترى أن أصنع؟

فقال مروان: ابعث إليهم في هذه الساعة، فتدعوهم إلى البيعة والدخول في طاعة يزيد، فإن فعلوا قبلت ذلك‏منهم، وإن أبوا قدّمهم واضرب أعناقهم قبل أن يدروا بموت بمعاوية؛ فإنّهم إن علموا ذلك وثب كلّ رجل منهم، فأظهر الخلاف ودعا إلى نفسه، فعند ذلك أخاف أن يأتيك من قبلهم ما لا قبل لك به، وما لا يقوم له إلاّعبداللّه‏ بن عمر، فإنّي لا أراه ينازع في هذا الأمر أحداً إلاّ أن تأتيه الخلافة فيأخذها عفواً، فذر عنك ابن عمر وابعث إلى الحسين بن عليّ وعبد الرحمن بن ۵ / ۱۱

أبي بكر وعبداللّه‏ بن الزبير، فادعهم إلى البيعة، مع أنّي أعلم أنّ الحسين بن عليّ خاصّة لا يجيبك إلى بيعة يزيد أبداً، ولا يرى له عليه طاعة، وو اللّه‏، أن لو كنت في موضعك لم اُراجع الحسين بكلمة واحدة حتّى أضرب رقبته كائناً في ذلك ما كان.

قال: فأطرق الوليد بن عتبة إلى الأرض ساعة، ثمّ رفع رأسه وقال: يا ليتَ الوليد لم يولد ولم يكن شيئاً مذكوراً!

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 40317
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به