47
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گويد: همه فرستادگان پيش حسين به هم رسيدند كه نامه‏ها را بخواند و از فرستادگان در باره مردم پرسش كرد. آن گاه همراه هانى بن هانى سبيعى و سعيد بن عبد اللّه‏ حنفى ـ كه آخرين فرستادگان بودند ـ چنين نوشت: «به نام خداى رحمان رحيم. از حسين بن على، به جمع مؤمنان و مسلمانان. امّا بعد، هانى و سعيد با نامه‏هاى شما پيش من آمدند. همه آنچه را كه حكايت كرده بوديد و گفته بوديد، دانستم. گفته بيشترتان اين بود كه امام نداريم، بيا؛ شايد به سبب تو خدا ما را بر حق و هدايت همدل كند. اينك برادر و پسر عمو و معتمد و اهل خاندانم را سوى شما فرستادم. به او گفتم از حال و كار و رأى شما به من بنويسد. اگر نوشت كه رأى جماعت و اهل فضيلت و خرد چنان است كه فرستادگانتان به من گفته‏اند و در نامه‏هايتان خوانده‏ام، به زودى پيش شما مى‏آيم إن شاء اللّه‏! به جان خودم كه امام، جز آن نيست كه به كتاب عمل كند و انصاف گيرد و مجرى حق باشد و خويشتن را خاص خدا كند! و السلام».

ابو المخارق راسبى گويد: كسانى از شيعيان در بصره در خانه زنى از عبد القيس به نام ماريه دختر سعد يا منقذ فراهم آمدند و چند روز ببودند. ماريه، شيعه بود و خانه‏اش محلّ ديدار شيعيان بود كه در آن جا سخن مى‏كردند. ابن زياد از آمدن حسين خبر يافته بود و به عامل خويش در بصره نوشته بود كه ديدگاه نهد و راه را بگيرد.

گويد: يزيد بن نبيط كه از مردم عبد القيس بود، بر آن شد كه سوى حسين رَوَد. وى ده پسر داشت. گفت: «كدامتان با من مى‏آييد؟». دو تن از پسرانش به نام عبد اللّه‏ و عبيد اللّه‏ آماده شدند. يزيد در خانه آن زن گفت: «آهنگ رفتن كرده‏ام و مى‏روم». گفتند: «از ياران ابن زياد بر تو بيم داريم». گفت: «وقتى مركب من در دشت به راه افتد، هر كه خواهد از پى من برآيد».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
46

أمّا بعد؛ فقد اخضرّ الجناب، وأينعت الثمار، وطمت الجمام، فإذا شئت فاقدم على جند لك مجنّد، والسلام عليك.

وتلاقت الرسل كلّها عنده، فقرأ الكتب، وسأل الرسل عن أمر الناس، ثمّ كتب مع هانئ بن هانئ السبيعي وسعيد بن عبداللّه‏ الحنفي، وكانا آخر الرسل:

بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم

من حسين بن عليّ، إلى الملأ من المؤمنين والمسلمين، أمّا بعد؛ فإنّ هانئاً وسعيداً قدما عليَّ بكتبكم، وكانا آخر من قدم عليَّ من رسلكم، وقد فهمت كلّ الذي اقتصصتم وذكرتم، ومقالة جلّكم: إنّه ليس علينا إمام، فاقبل لعلّ اللّه‏ أن يجمعنا بك على الهدى والحقّ، وقد بعثت إليكم أخي وابن عمّي وثقتي من أهل بيتي، وأمرته أن يكتب إليَّ بحالكم وأمركم ورأيكم، فإن كتب إليَّ أنّه قد أجمع رأي ملئكم وذوي الفضل والحجى منكم على مثل ما قدمت عليَّ به رسلكم وقرأت في كتبكم، أقدم عليكم وشيكاً إن شاء اللّه‏، فلعمري، ما الإمام إلاّ العامل بالكتاب، والآخذ بالقسط، والدائن بالحقّ، والحابس نفسه على ذات اللّه‏، والسلام.

قال أبو مخنف: وذكر أبو المخارق الراسبي، قال: اجتمع ناس من الشيعة بالبصرة في منزل امرأة من عبد القيس يقال لها: مارية ابنة سعد ـ أو منقذ ـ أيّاماً، وكانت تَشَيَّع، وكان منزلها لهم مألفاً يتحدّثون فيه، وقد بلغ ابن زياد إقبال الحسين، فكتب إلى عامله بالبصرة أن يضع المناظر ويأخذ بالطريق.

۵ / ۳۵۴

قال: فأجمع يزيد بن نبيط الخروج ـ وهو من عبد القيس ـ إلى الحسين، وكان له بنون عشرة، فقال: أيّكم يخرج معي؟ فانتدب معه ابنان له: عبداللّه‏ وعبيد اللّه‏، فقال لأصحابه في بيت تلك المرأة: إنّي قد أزمعت على الخروج، وأنا خارج، فقالوا له: إنّا نخاف عليك أصحاب ابن زياد، فقال: إنّي واللّه‏، لو قد استوت أخفافهما بالجدد لهان عليَّ طلب من طلبني.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39960
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به