465
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

پس به نزد عمرو بن سعيد درآمدم. چون مرا ديد، خنده‏اى كرد و آن گاه به شعر عمرو بن معدى كرب تمثّل جست كه گويد:

شيون كردند زنان بنى زياد، شيونى

مانند شيون زنان ما در بامداد روز ارنب.

سپس عمرو گفت: اين شيون [امروز]، در برابر شيون عثمان [كه زنان بنى اميّه بر او كردند] ! آن گاه به منبر رفت و مردم را از كشته شدن حسين بن على عليه‏السلام آگاه نمود و بر يزيد بن معاويه دعا كرد و از منبر به زير آمد.

برخى از دوستان عبد اللّه‏ بن جعفر [شوهر حضرت زينب كه دو پسرش در كربلا شهيد شدند]به نزد وى رفتند و خبر كشته شدن دو پسرش را به او دادند. عبد اللّه‏ گفت: «إِنَّا للّه‏ِِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ». پس ابو السلاسل، غلام عبد اللّه‏ گفت: اين، اندوهى است كه ما از ناحيه حسين بن على داريم [و او باعث اين مصيبت شد]. عبد اللّه‏، نعلين خود را به او زد و او را از نزد خود دور كرد و گفت: اى پسر زن لَخناء!۱ آيا در باره حسين عليه‏السلام چنين گويى؟ به خدا اگر من در خدمت آن حضرت بودم، هر آينه دوست مى‏داشتم از او دور نشوم تا در كنارش كشته شوم! به خدا چيزى كه مرا از آن دو خوشنود مى‏كند و در مرگشان به من دلدارى مى‏دهد، اين است كه آن دو در ركاب برادر و پسر عمويم كشته شدند و جان خود را در راه يارى‏اش دادند و در باره او شكيبايى ورزيدند. سپس به همنشينان خود رو كرد و گفت: سپاس خداوندى را كه گران كرد بر من شهادت حسين را و اگر من به دست خود يارى‏اش نكردم، دو فرزندم او را يارى كردند.

اُم لقمان، دختر عقيل بن ابى طالب، چون خبر كشته شدن حسين و همراهانش را شنيد، سر و روى باز با خواهرانش اُمّ هانى، اسماء، رملة، و زينب (دختران عقيل)، از خانه بيرون آمد و براى كشته‏هاى خود در كربلا مى‏گريست و مى‏گفت:

چه پاسخ دهيد اگر پيغمبر به شما بگويد:

شما كه آخرين امّت‏ها بوديد، چه كرديد،

با عترت و خاندان من پس از رفتن من؟

گروهى را اسير كرديد و دسته‏اى را به خون آغشتيد؟!

پاداش نصيحت‏هاى من اين نبود

كه پس از من در باره نزديكانم به بدى رفتار كنيد!

و چون آن شبى كه عمرو بن سعيد در روز آن، جريان كشته شدن حسين بن على عليه‏السلام را در منبر گفت، فرا رسيد، مردم مدينه در دل شب از گوينده ـ كه آوازش شنيده مى‏شد و خودش ديده نمى‏شد ـ شنيدند كه چنين مى‏گويد:

1.. لَخناء : دشنامى است در عرب م .


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
464

عجّت نساءُ بني زياد عَجَّةً

كعجيجِ نِسوتنا غداةَ الأرنبِ

ثمّ قال عمرو: هذه واعية بواعية عثمان. ثمّ صعد المنبر فأعلم الناس قتل الحسين بن عليّ عليهماالسلام، ودعا ليزيد بن معاوية ونزل.

۲ / ۱۲۴

ودخل بعض موالي عبداللّه‏ بن جعفر بن أبي طالب عليه‏السلام فنعى إليه ابنيه، فاسترجع، فقال أبو السلاسل مولى عبداللّه‏: هذا ما لقينا من الحسين بن عليّ! فحذفه عبداللّه‏ بن جعفر بنعله، ثمّ قال: يا ابن اللخناء، أللحسين تقول هذا؟! واللّه‏، لو شهدته لأحببت ألاّ اُفارقه حتّى اُقتل معه، واللّه‏، إنّه لمّما يسخي بنفسي عنهما ويعزّيني عن المصاب بهما أنّهما اُصيبا مع أخي وابن عمّي مواسيين له، صابرين معه. ثمّ أقبل على جلسائه فقال: الحمد للّه‏، عزّ عليَّ مصرع الحسين، إن لا أكن آسيت حسيناً بيدي فقد آساه ولديَّ.

وخرجت اُمّ لقمان بنت عقيل بن أبي طالب حين سمعت نعي الحسين عليه‏السلام حاسرة ومعها أخواتها: اُمّ هانئ، وأسماء، ورملة، وزينب، بنات عقيل بن أبي طالب (رحمة اللّه‏ عليهنّ) تبكي قتلاها بالطفّ، وهي تقول:

ماذا تقولونَ إذ قالَ النبيُّ لَكُم

ماذا فعلتم وأنتم آخرُ الاُمم

بِعِترَتي وبأهلي بعد مُفتقَدي

منهم اُسارى وَمِنهم ضُرّجوا بدمِ

ما كانَ هذا جَزائي إذ نَصَحتُ لكم

أَن تخلفوني بسوء في ذوي رَحِمي

فلمّا كان الليل من ذلك اليوم الذي خطب فيه عمرو بن سعيد بقتل الحسين بن عليّ عليهماالسلام بالمدينة، سمع أهل المدينة في جوف الليل منادياً ينادي، يسمعون صوته ولا يرون شخصه:

تعداد بازدید : 39822
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به