461
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

على بن الحسين عليه‏السلام فرمود: «نرسد مصيبتى به شما در زمين و نه در خودتان جز اين كه در كتابى است [و مقدّر شده] پيش از آن كه آن را بيافرينيم، و همانا آن بر خدا آسان است». يزيد به پسرش خالد گفت: پاسخش را بده. خالد ندانست چه بگويد. پس يزيد گفت: «آنچه به شما رسد از مصيبت‏ها [و پيش‏آمدها] پس به واسطه چيزى است كه خودتان فراهم كرده‏ايد و خدا درگذرد از بسيارى».

سپس زنان و كودكان را خواند و پيش روى خود نشانيد و وضع لباس و هيئت آنان را نامناسب ديد، پس گفت: خدا روى پسر مرجانه [عبيد اللّه‏ بن زياد] را زشت كند، اگر ميانه شما خويشاوندى و نزديكى بود، اين كار را با شما نمى‏كرد و شما را به اين حال نمى‏فرستاد.

فاطمه دختر حسين عليه‏السلام گويد: چون ما پيش روى يزيد نشستيم، دلش به حال ما سوخت. پس مردى سرخ‏رو از مردم شام برخاست و گفت: اى امير المؤمنين! اين دخترك را به من ببخش و مقصودش من بودم كه بهره از زيبايى داشتم. من به خود لرزيدم و گمان كردم چنين كارى خواهد شد. پس جامه عمّه‏ام زينب را گرفتم و زينب كه مى‏دانست چنين كارى نخواهد شد، به آن مرد شامى گفت: «به خدا دروغ گفتى و خود را پست كردى! به خدا اين كار، نه براى تو خواهد بود و نه براى او (يزيد)».

يزيد در خشم شد و به زينب گفت: تو دروغ گفتى. همانا اين كار به دست من است و اگر بخواهم آن را انجام خواهم داد؟

زينب گفت: «هرگز به خدا اين كار را خدا به دست تو نداده جز اين كه از دين ما بيرون روى و به آيين ديگرى درآيى!».

يزيد از بسيارىِ خشم به جوش آمد و گفت: با من چنين سخن گويى؟ جز اين نيست كه پدرت و برادرت از آيين بيرون رفته‏اند.

زينب فرمود: «تو و پدرت و جدّت به دين خدا و آيين پدر و برادر من هدايت گشته‏اى، اگر مسلمانى».

يزيد گفت: دروغ گفتى اى دشمن خدا!

زينب فرمود: «تو اكنون امير و فرمانروايى [هر چه خواهى بگويى و هر چه خواهى انجام دهى]. به ستم دشنام دهى، و به سلطنت خود بر ما چيره شوى».

يزيد گويا [از اين سخنان آن جناب] شرمنده گشت و خاموش شد. پس آن مرد بار ديگر گفت: اين دخترك را به من ببخش. يزيد به او گفت: دور شو! خدا مرگ به تو ببخشد.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
460

فقال عليّ بن الحسين: «مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِى الْأَرْضِ وَ لاَ فِى أَنفُسِكُمْ إِلاَّ فِى كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ».۱

فقال يزيد لابنه خالد: اُردد عليه، فلم يدر خالد ما يردّ عليه. فقال له يزيد: قل: «وَ مَا أَصَبَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَن كَثِيرٍ».۲

ثمّ دعا بالنساء والصبيان فاُجلسوا بين يديه، فرأى هيئة قبيحة فقال: قبّح اللّه‏ ابن مرجانة، لو كانت بينكم وبينه قرابة رحم ما فعل هذا بكم، ولا بعث بكم على هذه الصورة.

۲ / ۱۲۱

قالت فاطمة بنت الحسين عليهماالسلام: فلمّا جلسنا بين يدي يزيد رقّ لنا، فقام إليه رجل من أهل الشام أحمر فقال: يا أمير المؤمنين، هب لي هذه الجارية ـ يعنيني، وكنت جارية وضيئة ـ فأرعدت وظننت أنّ ذلك جائز لهم، فأخذت بثياب عمّتي زينب، وكانت تعلم أنّ ذلك لا يكون.

فقالت عمّتي للشامي: كذبت ـ واللّه‏ ـ ولؤمت، واللّه‏، ما ذلك لك ولا له.

فغضب يزيد وقال: كذبت، إنّ ذلك لي، ولو شئت أن أفعل لفعلت.

قالت: كلا واللّه‏، ما جعل اللّه‏ لك ذلك إلاّ أن تخرج من ملّتنا وتدين بغيرها.

فاستطار يزيد غضباً وقال: إيّاي تستقبلين بهذا؟! إنّما خرج من الدين أبوك وأخوك.

قالت زينب: بدين اللّه‏ ودين أبي ودين أخي اهتديت أنت وجدّك وأبوك إن كنت مسلماً.. قال: كذبتِ يا عدوّة اللّه‏.

قالت له: أنت أمير، تشتم ظالماً وتقهر بسلطانك، فكأنّه استحيا وسكت.

فعاد الشامي فقال: هب لي هذه الجارية. فقال له يزيد: اغرب، وَهَبَ اللّه‏ُ لَكَ حتفاً قاضياً.

1.. الحديد: ۲۲ .

2.. الشورى: ۳۰ .

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39854
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به