449
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

و خود آن سنگ‏دل پياده شد و سر حضرت را بريد. آن گاه آن سر مقدّس را به خولى سپرد و گفت: نزد امير عمر بن سعد ببر. سپس آن بى‏شرمان براى ربودن جامه‏ها و برهنه كردن آن جناب روى آوردند. پس پيراهنش را اسحاق بن حياة حضرمى بربود، زيرجامه آن بزرگوار را ابجر بن كعب ربود، عمامه‏اش را اخنس بن مرثد برد، شمشيرش را مردى از بنى دارم برد، و آنچه اسب و شتر و اثاث بود، همه را غارت كردند و جامه‏ها و زينت‏آلات زنان را نيز بردند.

حميد بن مسلم گويد: به خدا من زنى از خاندان آن جناب را ديدم كه جامه‏اش را به تن نگه مى‏داشت كه نبرند و در اين باره پافشارى مى‏كرد؛ ولى سرانجام به زور از تنش كشيدند و بردند. سپس برفتيم تا به على بن الحسين عليه‏السلام كه بيمار سختى بود و روى فرشى افتاده بود، رسيديم. گروهى از پيادگان همراه شمر سر رسيدند. پس به شمر گفتند: آيا اين بيمار را نمى‏كشى؟ من گفتم: سبحان اللّه‏! آيا كودكان را هم مى‏كشند؟ جز اين نيست كه اين، كودكى است و همين بيمارى كه دارد، او را بس است! پس پيوسته آن جا بودم تا آنان را از او دور كردم. عمر بن سعد به در خيمه‏ها آمد، زنان در روى او فرياد زدند و گريستند.

پس عمر بن سعد به همراهانش فرياد زد: هيچ كس داخل خيمه اين زن‏ها نشود، و كسى متعرّض اين كودك بيمار نگردد. پس زنان از او درخواست كردند آنچه از آنان ربوده‏اند، به آنان بازگردانند تا بدانها خود را بپوشانند. عمر فرياد زد: هر كس چيزى از زنان برده، بدانها بازگرداند، و به خدا هيچ كس چيزى پس نياورد !

پس گروهى را به خيمه‏ها و سراپرده زنان و على بن الحسين عليه‏السلام به پاسدارى واداشت و گفت: ايشان را نگهبانى كنيد كه كسى از ايشان بيرون نرود و كسى به آنان آزارى نرساند. سپس به جاى خويش بازگشت و در ميان لشكر فرياد زد: كيست كه سخن مرا در باره حسين بپذيرد و با اسب خويش بدنش را لگدكوب كند؟ ده تن انجام دادن اين كار را پذيرفتند كه از آن جمله بود اسحاق بن حياة، و اخنس بن مرثد. پس اينان با اسبان خويش بدن شريف حسين عليه‏السلام را لگدكوب كردند بدان سان كه استخوان‏هاى پشت آن بزرگوار را در هم شكستند.

عمر بن سعد در همان روز كه روز عاشورا بود، سر مقدّس حسين عليه‏السلام را با خولى بن يزيد اصبحى و حميد بن مسلم ازدى به سوى عبيد اللّه‏ بن زياد فرستاد و دستور داد كه سرهاى مقدّس ديگر از ياران و جوانان بنى هاشم را جدا كنند و آنها هفتاد و دو سر بود و آنها را با شمر بن ذى الجوشن و قيس بن اشعث و عمر بن حجّاج، روانه كوفه كرد، و خودش آن روز را تا به شب و فردا تا ظهر در كربلا ماند. سپس دستور كوچ داد و به سوى كوفه روان شد و همراهش بودند دختران حسين عليه‏السلام و خواهران آن جناب و زنانى كه با ايشان بودند و كودكان كه در ميان ايشان بود، على بن الحسين عليه‏السلام و او دچار بيمارىِ معده بود و بيمارى‏اش چنان سخت بود كه نزديك به مرگ بود، و چون ابن سعد از آن جا كوچ كرد، گروهى از بنى اسد ـ كه در غاضريه بودند ـ به نزد اجساد مطهّره حسين عليه‏السلام و يارانش آمدند و بر آنان نماز گزاردند. حسين عليه‏السلام را در همين جايى كه اكنون قبر شريف اوست دفن نمودند و فرزندش على بن الحسين اصغر را كنار پاى آن حضرت و براى شهيدان ديگر از خاندان و ياران آن بزرگوار ـ كه اطرافش به زمين افتاده بودند ـ، گودالى در پايين پاى حسين عليه‏السلام كندند و همگى را گرد آوردند و در آن جا دفن كردند، و عبّاس بن على عليه‏السلام را در همان جا كه كشته شده بود، سر راه غاضريه ـ جايى كه اكنون قبر اوست ـ، دفن نمودند.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
448

ونزل شمر إليه فذبحه، ثمّ دفع رأسه إلى خوليّ بن يزيد، فقال: أحمله إلى الأمير عمر بن سعد.

ثمّ أقبلوا على سلب الحسين عليه‏السلام، فأخذ قميصه إسحاق بن حياة الحضرمي، وأخذ سراويله أبجر بن كعب، وأخذ عمامته أخنس بن مرثد، وأخذ سيفه رجل من بني دارم، وانتهبوا رحله وإبله وأثقاله، وسلبوا نساءه.

قال حميد بن مسلم: فواللّه‏، لقد كنت أرى المرأة من نسائه وبناته وأهله تنازع ثوبها عن ظهرها حتّى تغلب عليه، فيذهب به منها، ثمّ انتهينا إلى عليِّ بن ۲ / ۱۱۳

الحسين عليه‏السلام، وهو منبسط على فراش، وهو شديد المرض، ومع شمر جماعة من الرجّالة فقالوا له: ألا نقتل هذا العليل؟ فقلت: سبحان اللّه‏! أيقتل الصبيان؟ إنّما هو صبّي وإنّه لما به، فلم أزل حتّى رددتهم عنه.

وجاء عمر بن سعد فصاح النساء في وجهه وبكين، فقال لأصحابه: لا يدخل أحد منكم بيوت هؤاء النسوة، ولا تعرّضوا لهذا الغلام المريض، وسألته النسوة ليسترجع ما أخذ منهنّ ليتسترن به، فقال: من أخذ من متاعهنَّ شيئاً فليردّه عليهنّ؟ فواللّه‏، ما ردّ أحد منهم شيئاً، فوكل بالفسطاط وبيوت النساء وعليّ بن الحسين جماعة ممّن كانوا معه، وقال: احفظوهم لئلاّ يخرج منهم أحد، ولا تسيئنَّ إليهم.

ثمّ عاد إلى مضربه ونادى في أصحابه: من ينتدب للحسين فيوطئه فرسه؟ فانتدب عشرة، منهم: إسحاق بن حياة، وأخنس بن مرثد، فداسوا الحسين عليه‏السلام بخيولهم حتّى رضّوا ظهره.

وسرّح عمر بن سعد من يومه ذلك ـ وهو يوم عاشوراء ـ برأس الحسين عليه‏السلام مع خوليّ بن يزيد الأصبحي وحميد بن مسلم الأزدي إلى عبيد اللّه‏ بن زياد، وأمر برؤوس الباقين من أصحابه وأهل بيته فَنُظِّفَت، وكانت اثنين وسبعين رأساً، وسرّح بها مع شمر بن ذي الجوشن وقيس بن الأشعث وعمرو بن الحجّاج، فأقبلوا حتّى ۲ / ۱۱۴

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39886
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به