447
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

حسين عليه‏السلام كه چنين ديد، زيرجامه يمانى بخواست [و چنان درخشندگى داشت]كه چشم را خيره مى‏كرد، و آن را پاره كرد و پوشيد، و براى آن پاره كرد كه پس از كشتنش آن را از تنش بيرون نكنند؛ ولى چون حسين عليه‏السلام كشته شد، ابجر بن كعب، آن را بربود و آن بزرگوار را برهنه گذارد، و دو دست [اين مرد پليد يعنى] ابجر بن كعب ـ لعنه اللّه‏ ـ پس از واقعه كربلا در تابستان خشك مى‏شد بِدان سان كه مانند دو چوب خشك بود، و در زمستان، تازه مى‏شد و خون و چرك از آن مى‏آمد و به همين حال بود تا خدا نابودش كرد.

و چون از ياران حسين عليه‏السلام جز سه تن از خاندانش به جاى نماند، رو به مردم كرد و از خود دفاع مى‏كرد و آن سه تن نيز دفع دشمن از آن جناب مى‏نمودند تا آن كه آن سه نيز كشته شدند و تنها ماند، و زخم‏هاى گران كه بر سر و بدنش رسيده بود، او را سنگين كرده بود. پس با شمشير، آن بى‏شرمان را مى‏زد و و آنان از برابر شمشيرش به راست و چپ پراكنده مى‏شدند.

حميد بن مسلم گويد: به خدا مرد گرفتار و مغلوبى را هرگز نديدم كه فرزندان و خاندان و يارانش كشته شده باشند و دلدارتر و پابرجاتر از آن بزرگوار باشد. چون پيادگان بر او حمله مى‏افكندند، او با شمشير بدانان حمله مى‏كرد و آنان از راست و چپش مى‏گريختند، چنانچه گلّه گوسفند از برابر گرگى فرار كنند. شمر بن ذى الجوشن كه چنان ديد، سوارگان را پيش خواند و آنان در پشت پيادگان قرار گرفتند. سپس بر تيراندازان دستور داد كه او را تيرباران كنند. پس تيرها را به سوى آن مظلوم رها كردند [آن قدر تير بر بدن شريفش نشست] كه مانند خارپشت شد. پس آن حضرت از جنگ با آن بى‏شرمان باز ايستاد و مردم در برابرش صف زدند. خواهرش زينب، به در خيمه آمد و رو به عمر بن سعد بن ابى وقّاص كرد و فرياد زد: «واى بر تو اى عمر؟! آيا ابو عبد اللّه‏ را مى‏كشند و تو نگاه مى‏كنى؟». عمر پاسخ زينب را نگفت. زينب فرياد زد: «واى بر شما! آيا يك مسلمان ميان شما مردم نيست؟».

كسى پاسخش را نداد. شمر بن ذى الجوشن به سوارگان و پيادگان فرياد زد: واى بر شما! در باره اين مرد، چشم به راه چه هستيد؟ مادرانتان در عزاى شما بگريند! پس آن فرومايگان از هر سو به آن حضرت حمله‏ور شدند. زرعة بن شريك، ضربتى به شانه چپ آن بزرگوار زد و آن را جدا كرد. ديگرى ضربت به گردنش زد و حضرت به رو درافتاد. سنان بن انس، نيزه به او زد و او را به خاك افكند. خولى بن يزيد اصبحى، پيش دويد از اسب به زير آمد كه سر آن بزرگوار را جدا كند، لرزه بر اندامش افتاد. شمر گفت: خدا بازويت را از هم جدا كند! چرا مى‏لرزى؟


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
446

فلمّا رأى ذلك الحسين دعا بسراويل يمانية يلمع فيها البصر، فَفَزَرَها، ثمّ لبسها، وإنّما فزرها لكي لا يسلبها بعد قتله.

فلمّا قتل عمد أبجر بن كعب إليه فسلبه السراويل وتركه مجرّداً، فكانت يدا أبجر بن كعب بعد ذلك تيبسان في الصيف حتّى كأنّهما عودان، وتترطّبان في الشتاء فتنضحان دماً وقيحاً إلى أن أهلكه اللّه‏.

فلمّا لم يبقَ مع الحسين عليه‏السلام أحد إلاّ ثلاثة رهط من أهله، أقبل على القوم يدفعهم عن نفسه والثلاثة يحمونه، حتّى قتل الثلاثة وبقي وحده وقد اُثخن بالجراح في رأسه وبدنه، فجعل يضاربهم بسيفه وهم يتفرّقون عنه يميناً وشمالاً.

فقال حميد بن مسلم: فواللّه‏، ما رأيت مكثوراً قطّ قد قتل ولده وأهل بيته وأصحابه أربط جأشاً ولا أمضى جناناً منه عليه‏السلام، إن كانت الرجّالة لتشدّ عليه فيشدّ عليها بسيفه، فتنكشف عن يمينه وشماله انكشاف المعزى إذا شدّ فيها الذئب.

فلمّا رأى ذلك شمر بن ذي الجوشن استدعى الفرسان، فصاروا في ظهور ۲ / ۱۱۲

الرجّالة، وأمر الرماة أن يرموه، فرشقوه بالسهام حتّى صار كالقنفذ فأحجم عنهم، فوقفوا بإزائه، وخرجت اُخته زينب إلى باب الفسطاط فنادت عمر بن سعد بن أبي وقاص: ويحك يا عمر! أَيُقتَلُ أبو عبداللّه‏ وأنت تنظر إليه؟ فلم يجبها عمر بشيء، فنادت: ويحكم أما فيكم مسلم؟! فلم يجبها أحد بشيء.

ونادى شمر بن ذي الجوشن الفرسان والرجّالة، فقال: ويحكم ما تنتظرون بالرجل؟ ثكلتكم اُمّهاتكم! فَحُمِلَ عليه من كلّ جانب فضربه زرعة بن شريك على كفّه اليسرى فقطعها، وضربه آخر منهم على عاتقه فكبا منها لوجهه، وطعنه سنان بن أنس بالرمح فصرعه، وبدر إليه خوليّ بن يزيد الأصبحي لعنه اللّه‏ فنزل ليحتزّ رأسه فأرعد، فقال له شمر: فَتَّ اللّه‏ُ في عضدكَ، ما لك ترعد؟

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39911
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به