439
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

[مبارزه على اكبر عليه‏السلام و شهادت آن جناب و شهادت قاسم بن الحسن]

پس فرزندش على بن الحسين عليه‏السلام پيش آمد و مادرش ليلى دختر ابى قرة بن عروة بن مسعود ثقفى بود و از زيباترين مردم آن زمان بود، و در آن روز، نوزده سال داشت. پس حمله افكند و مى‏گفت:

منم على فرزند حسين بن على.

به خانه خدا سوگند كه ما سزاوارتر به پيغمبر هستيم!

به خدا سوگند كه پسر زنازاده در باره ما حكومت نخواهد كرد.

با شمشير، شما را مى‏زنم و از پدر خويش دفاع مى‏كنم ؛

[شمشير مى‏زنم] شمشير زدن جوانى هاشمى و قرشى.

پس چندبار چنين حمله افكند، و مردم كوفه از كشتن او خوددارى مى‏كردند. مرّة بن منقذ عبدى گفت: گناه عرب به گردن من باشد اگر اين جوان بر من بگذرد و چنين حمله افكند و من داغ مرگش را بر دل پدرش ننهم. پس همچنان كه حمله افكند، مرّة بن منقذ، سر راه بر او گرفت و با نيزه او را بزد. آن جناب به زمين افتاد و آن بى‏شرم مردم، گرد او را گرفتند و با شمشيرهاى خود پاره‏پاره‏اش كردند. حسين عليه‏السلام آمد تا بر سر آن جوان ايستاد و فرمود: «خدا بكشد مردمى كه تو را كشتند! اى پسرم! چه بسيار اين مردم بر خدا و بر دريدن حرمت رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بى‏باك گشته‏اند»، و اشك از ديدگان حق‏بينش سرازير شد. سپس فرمود: «پس از تو، خاك بر سر دنيا!». در اين حال، زينب خواهر حسين عليه‏السلام از خيمه بيرون دويده، فرياد مى‏زد: «اى برادرم و اى فرزند برادرم!» و شتابانه آمد تا خود را به روى آن جوان انداخت. حسين عليه‏السلام سر خواهر را بلند كرد و او را به خيمه بازگرداند، و به جوانان خود فرياد زد: «برادرتان را برداريد». پس جوانان آمدند و او را برداشتند تا جلوى خيمه كه پيش روى آن جنگ مى‏كردند، بر زمين نهادند. سپس مردى از لشكر عمر بن سعد به نام عمرو بن صبيح، تيرى به سوى عبد اللّه‏ فرزند مسلم بن عقيل انداخت. عبد اللّه‏ دست خود را سپر كرد و به پيشانى نهاد، آن تير به دست او خورده و دست را سوراخ كرد و به پيشانى فرو رفت و آن را به پيشانى بدوخت، و ديگر نتوانست آن دست را از جاى جنبش دهد، پس بى‏شرم ديگرى نزديك آمد و نيزه بر قلبش بزد و او را شهيد ساخت. و عبد اللّه‏ بن قطبه طائى [از لشكر عمر بن سعد] به عون پسر عبد اللّه‏ بن جعفر حمله كرد و او را بكشت. و عامر بن نهشل تميمى به فرزند ديگر عبد اللّه‏ بن جعفر [يعنى]محمّد حمله كرد و او را بكشت. و عثمان بن خالد همدانى به عبد الرحمان فرزند عقيل حمله افكند و او را بكشت.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
438

فتقدّم ابنه عليّ بن الحسين عليه‏السلام ـ واُمّه ليلى بنت أبي مرّة بن عروة بن مسعود الثقفي ـ وكان من أصبح الناس وجهاً، وله يومئذ بضع عشرة سنة، فشدّ على الناس، وهو يقول:

أنا عليُّ بن الحسينِ بن عليّ

نَحنُ وبيتِ اللّه‏ِ أولى بالنبيّ

تاللّه‏ِ لا يَحكُم فينا ابنُ الدعي

أضرِبُ بالسيفِ اُحامي عن أبي

ضَرْبَ غلامٍ هاشميّ قرشيّ

ففعل ذلك مراراً وأهل الكوفة يتّقون قتله، فبصر به مرّة بن منقذ العبدي فقال: عليَّ آثام العرب إن مرّ بي يفعل مثل ذلك إن لم أثكله أباه، فمرّ يشتدّ على الناس كما مرّ في الأوّل، فاعترضه مرّة بن منقذ فطعنه فصرع، واحتواه القوم فقطّعوه بأسيافهم، فجاء الحسين عليه‏السلام حتّى وقف عليه فقال: قَتَلَ اللّه‏ُ قوماً قَتَلوكَ يا بنيّ، ما أجرأهم على الرحمان وعلى انتهاك حرمة الرسول! وانهملت عيناه بالدموع، ثمّ قال: على الدنيا بعدك العفاء!!

۲ / ۱۰۷

وخرجت زينب اُخت الحسين مسرعة تنادي: يا اُخياه وابن اُخياه! وجاءت حتّى أكبّت عليه، فأخذ الحسين برأسها فردّها إلى الفسطاط، وأمر فتيانه فقال: احملوا أخاكم، فحملوه حتّى وضعوه بين يدي الفسطاط الذي كانوا يقاتلون أمامه.

ثمّ رمى رجل من أصحاب عمر بن سعد يقال له: عمرو بن صبيح عبداللّه‏ بن مسلم بن عقيل رحمه‏الله بسهم، فوضع عبداللّه‏ يده على جبهته يتّقيه، فأصاب السهم كفّه ونفذ إلى جبهته فَسَمَرَها به، فلم يستطع تحريكها، ثمّ انتحى عليه آخر برمحه فطعنه في قلبه فقتله.

وحمل عبداللّه‏ بن قطبة الطائي على عون بن عبداللّه‏ بن جعفر بن أبي طالب رضى‏الله‏عنه فَقَتَلَه. وحمل عامر بن نهشل التيمي على محمّد بن عبداللّه‏ بن جعفر بن أبي طالب رضى‏الله‏عنهفَقَتَله.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 38851
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به