433
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

حسين عليه‏السلام به ياران خود فرمود: «اين مرد كيست؟». گفتند: پسر حوزه تميمى است.

حضرت گفت: «بار خدايا! او را به آتش بكش».

پس اسب آن مرد، سركشى و چموشى كرد و در راه آبى باريك آمد و آن مرد از اسب در افتاد، و پاى چپش در ركاب گير كرد و پاى راستش به هوا رفت. مسلم بن عوسجه پيش آمد و پاى راستش را با شمشير بزد و اسب به همان حال شروع به دويدن كرد و سر آن مرد را به هر سنگ و كلوخى مى‏كوبيد تا به دوزخ رهسپار شد و خداوند، بى‏درنگ او را به آتش دوزخ فرستاد.

پس از اين جريان، جنگ درگير شد و از دو طرف، گروهى كشته شدند. حرّ بن يزيد، به لشگر عمر بن سعد حمله افكند و به شعر عنتره تمثّل جست [كه گويد]:

پيوسته تير زدم به سفيدى رويش و به سينه‏اش

تا حدّى كه گويا پيراهنى از خون پوشيده بود.۱

در اين هنگام، مردى از بنى حارث به مبارزه حر آمد. پس حر، مهلتش نداد و او را بكشت. آن گاه نافع بن هلال [از ياران سيد الشهدا عليه‏السلام] به ميدان آمد و چنين مى‏گفت:

من پسر هلال بجلى هستم.

من بر دين و آيين على عليه‏السلام هستم.

مزاحم بن حريث به جنگ با او بيرون آمد و گفت: من بر آيين عثمانم. نافع به او گفت: تو بر آيين شيطان هستى و بر او حمله كرد و او را بكشت.

پس عمرو بن حجّاج به مردم فرياد زد: اى احمقان [و بيخردان] ! آيا مى‏دانيد با چه كسانى مى‏جنگيد؟ شما با سواران و دلاوران كوفه جنگ مى‏كنيد! با دليرانى مى‏جنگيد كه دست از دنيا شسته و تشنه مرگ‏اند؟! كسى تنها [و جدا جدا] به جنگ ايشان نرود؛ زيرا ايشان اندك‏اند و اندكى بيش زنده نخواهند بود. به خدا اگر تنها شما سنگ بر ايشان پرتاب كنيد، آنان را خواهيد كشت!

عمر بن سعد گفت: راست گفتى. انديشه و تدبير همان است كه تو انديشيده‏اى. پس كسى نزد مردم بفرست تا به ايشان دستور دهد تن به تن با اينان به جنگ نروند.

1.. اين شعر از معلقه عنتره است كه يكى از معلّقات هفتگانه است ، و در كتاب معلقه «ثغرة» به جاى «غرة» استو ثغره ، گودىِ زير گلوست م .


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
432

وجاء رجل من بني تميم يقال له: عبداللّه‏ بن حوزة، فأقدم على عسكر الحسين عليه‏السلام فناداه القوم: إلى أين ثكلتك اُمّك؟! فقال: إنّي أقدم على ربّ رحيم وشفيع مطاع.

فقال الحسين عليه‏السلام لأصحابه: من هذا؟ قيل: هذا ابن حوزة، قال: الّلهمّ حزه إلى النار. فاضطربت به فرسه في جدول فوقع وتعلّقت رجله اليسرى بالركاب وارتفعت اليمنى، فشدّ عليه مسلم بن عوسجة فضرب رجله اليمنى فطارت، وعدا به فرسه يضرب برأسه كلّ حجر وكلّ شجر حتّى مات وعجّل اللّه‏ بروحه إلى النار.

ونشب القتال فقتل من الجميع جماعة.

وحمل الحرّ بن يزيد على أصحاب عمر بن سعد وهو يتمثّل بقول عنترة:

ما زِلتُ أَرمِيهِم بِغُرَّةِ وجهِهِ

وَلَبَانِهِ حتّى تَسَربَلَ بالدمِ

۲ / ۱۰۳

فبرز إليه رجل من بلحارث يقال له: يزيد بن سفيان، فما لبثه الحرّ حتّى قتله.

وبرز نافع بن هلال وهو يقول:

أنا ابن هلال البجلي

أنا على دين عليّ

فبرز إليه مزاحم بن حريث، فقال له: أنا على دين عثمان، فقال له نافع: أنت على دين شيطان، وحمل عليه فقتله.

فصاح عمرو بن الحجّاج بالناس: يا حمقى، أتدرون من تقاتلون؟ تقاتلون فرسان أهل المصر، وتقاتلون قوماً مستميتين، لا يبرز إليهم منكم أحد، فإنّهم قليل وقلّما يبقون، واللّه‏، لو لم ترموهم إلاّ بالحجارة لقتلتموهم.

فقال عمر بن سعد: صدقت، الرأي ما رأيت، فأرسل في الناس من يعزم عليهم ألاّ يُبارز رجلٌ منكم رجلاً منهم.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39161
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به