تو كيستى؟ برير گفت: من برير بن خضير هستم. پس آن دو به هم دشنام دادند [و از هم دور شدند].
[روز عاشورا و مقاتله اصحاب آن حضرت]
چون صبح شد، حسين عليهالسلام پس از نماز بامداد، ياران خويش را براى جنگ به صف كرد و ايشان را ـ كه سى و دو نفر سواره و چهل تن پياده بودند ـ ترتيب داد و زهير بن قين را سمت راست لشكر و حبيب بن مظاهر را در سمت چپ و پرچم جنگ را به دست برادرش عبّاس سپرد، و خيمه را در پشت سر قرار داد و اطراف آن را ـ كه پيش از آن خندق كنده بودند ـ پُر از هيزم و چوب نمودند و آتش زدند از بيم آن كه دشمن از پشت سرشان نيايد.
و از آن سو، عمر بن سعد در آن روز كه جمعه بود و برخى گفتهاند: روز شنبه بود، لشكر خويش را راست كرد و با همراهان خويش به سوى حسين عليهالسلام آمدند، و در سمت راست لشكرش، عمرو بن حجّاج بود، و در چپ، شمر بن ذى الجوشن، و عروة بن قيس را فرمانده سوارگان، و شبث بن ربعى را امير بر پيادگان نمود، و پرچم را به دست غلامش دريد داد.
از حضرت على بن الحسين زين العابدين عليهالسلام حديث شده كه فرمود: چون بامداد روز عاشورا لشكر دشمن رو به حسين عليهالسلام آورد، آن جناب، دستهاى خود را به آسمان بلند كرد و گفت: «بار خدايا! تو تكيهگاه منى در هر اندوهى، و تو اميد منى در هر سختىاى، و تو در هر مشكلى كه برايم پيش آيد، مورد اعتماد و آماده كنِ ساز و برگ منى. چه بسا اندوهى كه دلها در آن سست شود، و تدبير در آن اندك شود، دوست در آن خوار گردد، و دشمن در آن شاد شود كه من آن را به درگاه تو آوردم و شِكوه آن پيش تو كردم، به خاطر آن كه از جز تو ديده بر بستم، و تو آن اندوه را از من برطرف كردى و گشايش دادى. پس تويى صاحباختيار هر نعمتى، و دارنده هر نيكىاى، و پاياندهنده هر آرزو و اميدى.
فرمود: و گروه دشمن آمدند و اسبهاى خود را در اطراف خيمههاى حسين عليهالسلام به جولان درآوردند. و آن خندق را در پشت خيمهها و آتشها را كه در آن شعله مىكشيد، ديدند. شمر بن ذى الجوشن به آواز بلند فرياد زد: اى حسين! به آتش شتاب كردهاى، پيش از روز رستاخيز؟
حسين عليهالسلام فرمود: «اين كيست؟ گويا شمر بن ذى الجوشن است؟». گفتند: آرى. حضرت فرمود: «اى پسر زن بُزچران! تو سزاوارترى به آتش افروخته».