411
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

چون عبيد اللّه‏ اين نامه را خواند، گفت: اين نامه خيرخواهى دلسوز بر مردم است. شمر بن ذى الجوشن ـ لعنه اللّه‏ ـ برخاست و گفت: آيا اين سخن را از حسين مى‏پذيرى اكنون كه به سرزمين تو آمده و پهلوىِ توست؟ به خدا اگر از اين سرزمين [به سلامت]برود و دست در دست تو نگذارد، هر آينه نيرومندتر گردد و تو ناتوان‏تر خواهى شد. پس اين پيشنهادهاى او را مپذير؛ زيرا اين كار، نشانه سستى است؛ ولى از او بپذير كه خود و پيروانش به حكم تو گردن نهند، آن گاه اگر تو آنان را كيفر كنى، تو بدان سزاوارتر خواهى بود، و اگر از ايشان درگذرى و عفو كنى، آن هم به دست توست!

ابن زياد گفت: خوب پيشنهادى كردى و تدبير همين است كه تو گفتى. اين نامه كه مى‏نويسم به نزد عمر بن سعد ببر كه بايد بر حسين و پيروانش پيشنهاد كند كه تن به حكم من دهند. پس اگر بدان تن دادند، آنان را زنده به نزد من فرستد، و اگر سر باز زدند، بايد با ايشان بجنگد. اگر عمر بن سعد اين كار را انجام دهد، تو فرمان‏بردار او باش و از دستورش پيروى كن، و اگر جنگ را نپذيرفت، تو امير و فرمانده لشكر باش و گردن عمر بن سعد را بزن و سر او را براى من بفرست. و نامه به عمر بن سعد نوشت كه: «من تو را به نزد حسين نفرستاده‏ام كه خود را از جنگ با او باز دارى و با او به مسامحه رفتار كنى، و نه براى اين كه آرزوى سلامت و زندگى براى او داشته باشى، يا عذر براى او بتراشى و در باره او پيش من وساطت كنى. بنگر ببين اگر حسين و همراهانش بدان چه من در باره ايشان حكم كنم تن دهند و تسليم آن گردند، ايشان را به نزد من بفرست، و اگر نپذيرند، بر آنان هجوم آور تا ايشان را بكشى و مثله كنى؛ چون سزاوار آن هستند. چون حسين كشته شد، اسب بر سينه و پشت او بتازان؛ زيرا كه او سركش و ستمكار است، و نه پندارم كه اين كار پس از مردن زيانى رساند؛ ولى چون من با خود گفته‏ام كه اگر او را كشتم چنين كارى با او بكنم، پس اگر تو به اين دستور رفتار كردى، پاداشِ مردى فرمان‏بردار و پيرو به تو دهيم، و اگر آن را نپذيرى، دست از كار ما و لشكر ما بكش و لشكر را به شمر واگذار؛ زيرا ما او را امير بر كار خود كرديم. و السلام».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
410

ولمّا رأى الحسين نزول العساكر مع عمر بن سعد بنينوى ومددهم لقتاله أنفذ إلى عمر بن سعد: إنّي اُريد أن ألقاك فاجتمعا ليلاً فتناجيا طويلاً، ثمّ رجع عمر بن سعد إلى مكانه وكتب إلى عبيد اللّه‏ بن زياد: أمّا بعد؛ فإنّ اللّه‏ قد أطفأ النائرة وجمع الكلمة وأصلح أمر الاُمّة، هذا حسين قد أعطاني أن يرجع إلى المكان الذي أتى منه، أو أن يسير إلى ثغر من الثغور فيكون رجلاً من المسلمين، له ما لهم وعليه ما عليهم، أو أن يأتي أمير المؤمنين يزيد فيضع يده في يده، فيرى فيما بينه وبينه رأيه، وفي هذا لكم رضى وللاُمّة صلاح.

۲ / ۸۸

فلمّا قرأ، عبيد اللّه‏ الكتاب قال: هذا كتاب ناصح مشفق على قومه، فقام إليه شمر بن ذي الجوشن فقال: أتقبل هذا منه وقد نزل بأرضك وإلى جنبك؟ واللّه‏، لئن رحل من بلادك ولم يضع يده في يدك، ليكوننّ أولى بالقوّة ولتكوننّ أولى بالضعف والعجز، فلا تعطه هذه المنزلة فإنّها من الوهن، ولكن لينزل على حكمك هو وأصحابه، فإن عاقبت فأنت أولى بالعقوبة، وإن عفوت كان ذلك لك.

قال له ابن زياد: نعم ما رأيت، الرأي رأيك، اخرج بهذا الكتاب إلى عمر بن سعد، فليعرض على الحسين وأصحابه النزول على حكمي، فإن فعلوا فليبعث بهم إليَّ سلماً، وإن هم أبوا فليقاتلهم، فإن فعل فاسمع له وأطع، وإن أبى أن يقاتلهم فأنت أمير الجيش، واضرب عنقه وابعث إليَّ برأسه!

وكتب إلى عمر بن سعد: إنّي لم أبعثك إلى الحسين لتكفّ عنه، ولا لتطاوله، ولا لتمنّيه السلامة والبقاء، ولا لتعتذر له، ولا لتكون له عندي شافعاً، انظر فإن نزل حسين وأصحابه على حكمي واستسلموا فابعث بهم إليَّ سلماً، وإن أبوا فازحف إليهم حتّى تقتلهم وتمثّل بهم، فإنّهم لذلك مستحقّون، وإن قتل الحسين فأوطئ الخيل صدره وظهره، فإنّه عاتٍ ظلوم، وليس أرى أنّ هذا يضرّ بعد الموت شيئاً، ولكن عليَّ قول قد قلته: لو قتلته لفعلت هذا به، فإن أنت مضيت لأمرنا فيه جزيناك ۲ / ۸۹

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39162
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به