409
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

«بِسْمِ اللّه‏ِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. امّا بعد، پس من هنگامى كه به نزد حسين بن على آمدم، فرستادگان خود را نزد او فرستادم و از آمدن او به اين سرزمين و آنچه مى‏خواهد پرسش كردم. حسين گفت: مردم اين شهرها به من نوشتند و فرستادگانشان پيش من آمدند و از من خواستند بدين جا بيايم، من هم آمدم. اكنون اگر آمدنم را خوش ندارند و انديشه ايشان در اين باره دگرگون شده، از نزد ايشان بازگردم».

حسان بن قائد عبسى گويد: من نزد عبيد اللّه‏ بن زياد بودم كه نامه عمر بن سعد به او رسيد. چون نامه را خواند گفت:

اكنون كه چنگال ما به او بند شده،

مى‏خواهد بگريزد؛ ولى رهايى از براى او نيست!

و نامه به عمر بن سعد نوشت: «امّا بعد، نامه تو رسيد و مضمون آن را دانستم. پس بر حسين و همه همراهانش پيشنهاد كن با يزيد بيعت كند و چون چنين كرد، آن گاه در باره كار او انديشه خواهم كرد. و السلام».

چون پاسخ نامه به عمر بن سعد رسيد، با خود گفت: مى‏ترسم كه ابن زياد سر سازش نداشته باشد! و دنبال آن، نامه ديگرى از ابن زياد به عمر بن سعد رسيد كه: ميان حسين و يارانش و ميان آب حائل شو تا اين كه يك قطره آب نچشند، چنانچه با آن مرد تقى زكى، عثمان بن عفان چنين رفتار شد. پس عمر بن سعد همان ساعت، عمرو بن حجّاج را با پانصد سوار فرستاد تا كنار شريعه فرود آيند و ميان حسين و يارانش و ميان آب حائل شدند كه يك قطره آب از آن جا برندارند، و اين جريان، سه روز پيش از كشته شدن حسين عليه‏السلام بود، و عبد اللّه‏ بن حصين ازدى كه در ميان قبيله بجيله آمده بود، با آواز بلند فرياد زد: اى حسين! آيا اين آب را ننگرى كه گويا در صفا و زلالى چون شكم آسمان است؟! به خدا قطره‏اى از آن نچشيد تا از تشنگى بميريد.

حسين عليه‏السلام فرمود: «بار خدايا! او را تشنه‏كام بميران و هرگز او را ميامرز!».

حميد بن مسلم گويد: به خدا من پس از واقعه كربلا در بيمارى‏اش او را عيادت كردم و سوگند بدان خدايى كه شايسته پرستش جز او نيست، او را ديدم كه آب مى‏خورد تا شكمش پر مى‏شد. سپس آن را برمى‏گرداند و فرياد مى‏زد: تشنه‏ام، تشنه‏ام! و دوباره آب مى‏خورد تا شكمش پر مى‏شد و بر مى‏گرداند و از تشنگى مى‏سوخت و اين كارش بود تا جانش به در آمد ـ لعنه اللّه‏ ـ. چون حسين عليه‏السلام فرود شدن لشكرها را با عمر بن سعد ـ لعنه اللّه‏ ـ به نينوا ديد و يارى دادن ايشان را براى جنگيدن با خود ديد، كس به نزد عمر بن سعد فرستاد كه من مى‏خواهم با تو ديدار و ملاقات كنم. پس شبانه يك‏ديگر را ديدار كردند و در پنهانى، زمانى دراز با هم گفتگو كردند. سپس عمر بن سعد به جاى خويش بازگشت و نامه به عبيد اللّه‏ بن زياد نوشت: «امّا بعد، همانا خداوند، آتش را خاموش ساخت و پريشانى را برطرف نمود و كار اين امّت را اصلاح كرد، و حسين با من پيمان بست كه از همان جا كه آمده، به همان جا باز گردد يا به يكى از سرحدات رَوَد و مانند يك‏تن از مسلمانان باشد، در هر چه به سود مسلمانان است، شريك آنان و در زيان آنان نيز همانند ايشان باشد، يا به نزد يزيد برود و دست در دست او گذارد و هر چه خود دانند، انجام دهند، و در اين پيمان، خوشنودى تو و اصلاح كار امّت است».۱

1.. عقبة بن سمعان نقل مى‏كند : من از مدينه تا به مكّه ، و از مكّه تا عراق تا آن گاه كه حسين عليه‏السلام شهيد شد ، همه جابا او بودم ، و تمام سخنان او را در تمام اين راه شنيدم و هيچ گاه چنين سخنى نفرمود : كه «من حاضرم دست خود را در دست يزيد گذارم» . م


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
408

بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، أمّا بعد؛ فإنّي حين نزلت بالحسين بعثت إليه رسلي، فسألته عمّا أقدمه، وماذا يطلب ؟ فقال: كتب إليَّ أهل هذه البلاد، وأتتني رسلهم يسألونني القدوم ففعلت، فأمّا إذ كرهوني وبدا لهم غير ما أتتني به رسلهم، فأنا منصرف عنهم.

قال حسّان بن قائد العبسي: وكنت عند عبيد اللّه‏ حين أتاه هذا الكتاب، فلمّا قرأه قال:

ألآن إذ عَلَقَت مخالبُنا بِهِ

يَرجو النجاةَ ولاتَ حينَ مناصِ

وكتب إلى عمر بن سعد: أمّا بعد: فقد بلغني كتابك وفهمت ما ذكرت، فاعرض على الحسين أن يبايع ليزيد هو وجميع أصحابه، فإذا فعل هو ذلك رأينا رأينا، والسلام.

فلما ورد الجواب على عمر بن سعد قال: قد خشيت ألاّ يقبل ابن زياد العافية، وورد كتاب ابن زياد في الأثر إلى عمر بن سعد: أن حُلْ بين الحسين وأصحابه وبين الماء، فلا يذوقوا منه قطرة، كما صنع بالتقيّ الزكيّ عثمان بن عفان.

فبعث عمر بن سعد في الوقت عمرو بن الحجّاج في خمسمئة فارس، فنزلوا على الشريعة وحالوا بين الحسين وأصحابه وبين الماء أن يستقوا منه قطرة، وذلك ۲ / ۸۷

قبل قتل الحسين بثلاثة أيّام، ونادى عبداللّه‏ بن الحصين الأزدي ـ وكان عداده في بجيلة ـ بأعلى صوته: يا حسين، ألا تنظر إلى الماء كأنّه كبد السماء، واللّه‏، لا تذوقون منه قطرة واحدة حتّى تموتوا عطشاً.

فقال الحسين عليه‏السلام: الّلهمّ اقتله عطشاً ولا تغفر له أبداً.

قال حميد بن مسلم: واللّه‏، لعدته بعد ذلك في مرضه، فواللّه‏ الذي لا إله غيره، لقد رأيته يشرب الماء حتّى يبغر، ثمّ يقيئه ويصيح: العطش العطش، ثمّ يعود فيشرب الماء حتّى يبغر، ثمّ يقيئه ويتلظّى عطشاً، فما زال ذلك دأبه حتّى لفظ نفسه.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39326
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به