403
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

پس حسين عليه‏السلام از پيش او برخاست تا به خيمه‏هاى خويش درآمد، و چون آخر شب شد، به جوانان خويش دستور داد آب بردارند، و سپس دستور داد كوچ كنند، و از قصر بنى مقاتل كوچ كرد.

عقبة بن سمعان گويد: ساعتى به همراه آن جناب برفتيم و همچنان كه آن حضرت بر روى اسب بود، اندك خوابى او را گرفت و پس از اين كه از خواب بيدار شد مى‏گفت: «إِنَّا للّه‏ِِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ، وَ الْحَمْدُ للّه‏ِِ رَبِّ الْعالَمِينَ» و دو بار يا سه بار اين كلمات را بر زبان جارى كرد. فرزندش على بن الحسين عليه‏السلام پيش آمد و گفت: «از چه حمد خداى را به جاى آوردى و "إنّا للّه‏..." بر زبان راندى؟».

فرمود: «پسر جان! اندكى خواب رفتم. پس [در آن خواب اندك] سوارى را ديدم كه پيش روى من آشكار شد و مى‏گفت: اين گروه مى‏روند و مرگ‏ها به سوى ايشان مى‏رود! دانستم كه آن جان‏هاى ماست كه خبر مرگ ما را مى‏دهد». على گفت: «پدر جان! خداوند بدى براى شما پيش نياورد. آيا مگر ما بر حق نيستيم؟».

فرمود: آرى. سوگند بدان خدايى كه بازگشت بندگان به سوى اوست [ما برحقّيم] !».

گفت: «پس ما در چنين حالى، باك نداريم از اين كه بر حق بميريم».

حسين عليه‏السلام به او فرمود: «خدايت بهترين پاداشى كه فرزندى از پدر خود بَرَد، به تو عنايت كند!» و چون صبح شد، فرود آمده، نماز بامداد بخواند و به شتاب سوار شد و با همراهان و اصحاب، سمت چپ را گرفته مى‏خواست آنان را [از لشكر حر]پراكنده سازد. پس حرّ بن يزيد مى‏آمد و او و يارانش را [به سمت راست كه به كوفه مى‏رفت] باز مى‏گرداند، و هر گاه حر آنان را به سمت كوفه باز مى‏گرداند و سخت مى‏گرفت، آنان نيز مقاومت مى‏كردند و از رفتن به سمت راست خوددارى مى‏كردند، و حر با همراهان به كنارى مى‏رفتند. پس همچنان به سمت چپ رفتند تا به نينوا ـ همان جا كه حسين عليه‏السلام فرود آمد ـ رسيدند.

در اين هنگام، سوارى كه بر اسبى نيكو سوار بود و سلاح جنگ به تن داشت، و كمان بر دوش افكنده بود، از سمت كوفه رسيد. پس همگى چشم به راه او ايستادند. چون به آنان رسيد، به حر بن يزيد و همراهانش سلام كرد و به حسين عليه‏السلام و يارانش سلام نكرد، و نامه از عبيد اللّه‏ بن زياد به حر داد كه در آن نامه نوشته بود: «امّا بعد، چون نامه من به تو رسيد و فرستاده من نزد تو آمد، كار را بر حسين سخت بگير، و او را در زمينى بى‏پناهگاه كه نه سبزى‏اى در آن جا باشد و نه آبى، فرود آر. پس همانا من فرستاده خود را دستور داده‏ام همراه تو باشد و از تو جدا نشود تا خبر انجام يافتن دستور مرا برايم بياورد. و السلام».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
402

ولمّا كان في آخر الليل أمر فتيانه بالاستقاء من الماء، ثمّ أمر بالرحيل، فارتحل من قصر بني مقاتل، فقال عقبة بن سمعان: سرنا معه ساعة فخفق وهو على ظهر فرسه خفقة، ثمّ انتبه، وهو يقول: إنّا للّه‏ وإنّا إليه راجعون، والحمد للّه‏ ربّ العالمين، ففعل ذلك مرّتين أو ثلاثاً، فأقبل إليه ابنه عليّ بن الحسين عليهماالسلام على فرس فقال: مِمَّ حمدت اللّه‏ واسترجعت؟

فقال: يا بني، إنّي خفقت خفقة فعنّ لي فارس على فرس وهو يقول: القوم يسيرون والمنايا تسير إليهم، فعلمت أنّها أنفسنا نعيت إلينا.

فقال له: يا أبتِ لا أراكَ اللّه‏ سوءاً، ألسنا على الحقّ؟ قال: بلى، والذي إليه مرجع العباد.

قال: فإنّنا إذا لا نبالي أن نموت محقّين، فقال له الحسين عليه‏السلام: جزاك اللّه‏ من ولد خير ما جزى ولداً عن والده.

فلمّا أصبح نزل فصلّى الغداة، ثمّ عجّل الركوب، فأخذ يتياسر بأصحابه يريد أن يفرّقهم، فيأتيه الحرّ بن يزيد فيردّه وأصحابه، فجعل إذا ردّهم نحو الكوفة ردّاً ۲ / ۸۳

شديداً امتنعوا عليه فارتفعوا، فلم يزالوا يتياسرون كذاك حتّى انتهوا إلى نينوى ـ المكان الذي نزل به الحسين عليه‏السلام ـ فإذا راكب على نجيب له عليه السلاح متنكّب قوساً مقبل من الكوفة، فوقفوا جميعاً ينتظرونه، فلمّا انتهى إليهم سلّم على الحرّ وأصحابه ولم يسلّم على الحسين وأصحابه، ودفع إلى الحرّ كتاباً من عبيد اللّه‏ بن زياد فإذا فيه:

أمّا بعد؛ فجعجع بالحسين حين يبلغك كتابي ويقدم عليك رسولي، ولا تنزله إلاّ بالعراء في غير حصن وعلى غير ماء، فقد أمرت رسولي أن يلزمك ولا يفارقك حتّى يأتيني بإنفاذك أمري، والسلام.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39276
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به