393
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

فرمود: «خدا شما را رحمت كند!». همراهان آن حضرت عرض كردند: به خدا تو مانند مسلم بن عقيل نيستى و اگر به كوفه درآيى، مردم به سوى تو بشتابند. حضرت خاموش شد و در آن جا بماند تا چون هنگام سحرگاه شد به جوانان و غلامان خود فرمود: «آب بسيار برداريد».

آنان آب بسيارى كشيده همراه برداشتند. سپس از آن جا كوچ كردند. پس آمد تا به منزل زباله رسيد، و در آن جا خبر شهادت عبد اللّه‏ يقطر به او رسيد. به هر حال، حسين عليه‏السلام نامه بيرون آورد و براى مردم خواند بدين مضمون: «بِسْمِ اللّه‏ِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. امّا بعد، همانا خبر دهشت‏انگيزى به ما رسيده و آن [خبر] كشته شدن مسلم بن عقيل و هانى بن عروة و عبد اللّه‏ يقطر است، و همانا شيعيان ما دست از يارىِ ما كشيده‏اند. پس هر كه مى‏خواهد بازگردد، باكى بر او نيست و بازگردد، و ذمّه و عهدى از ما بر او نيست».

مردم از كنار او پراكنده شدند و به چپ و راست رفتند تا همان همراهانش كه از مدينه با او آمده بودند، به جاى ماندند و اندكى كه از آن پس به ايشان پيوستند. اين كه امام عليه‏السلام اين كار را كرد براى آن بود كه آن جناب مى‏دانست همانا اين عرب‏هايى كه به دنبالش آمده‏اند، پيروى ايشان از آن حضرت به خاطر اين بوده كه گمان كرده‏اند او به شهرى در خواهد آمد و مردم آن جا فرمان‏پذير او خواهند شد، و حضرت اين معنا را خوش نداشت و مى‏خواست اينان به اين راهى كه مى‏روند، بدانند سرانجام آن چيست، و ندانسته اقدام به كارى نكنند، و چون سحرگاه شد به همراهان خود دستور داد آب بسيار بردارند. سپس برفتند تا به بطن عقبه رسيده در آن جا فرود آمد. پيرمردى از بنى عكرمه را در آن جا ديدار كرد كه نامش عمرو بن لوذان بود. پير گفت: به كجا مى‏روى؟

فرمود: «به كوفه». پير گفت: تو را به خدا سوگند دهم كه بازگردى؛ زيرا به خدا نروى جز به سوى سرنيزه‏ها و شمشيرهاى برنده، و اين مردمى كه به سوى تو فرستاده [و تو را دعوت كرده‏اند]، اگر از جنگ با دشمن تو را كفايت مى‏كردند و كارها را براى تو آماده و رو به راه مى‏كردند، آن گاه تو بر ايشان وارد مى‏شدى، نيكو بود؛ ولى با اين وضع كه شما بيان مى‏كنى، من در اين كار شما صلاح نمى‏بينم.

حضرت فرمود: «اى بنده خدا! آنچه تو انديشى بر من پوشيده نيست، و لكن خداى تعالى در كار خود مغلوب نشود». سپس فرمود: «به خدا دست از من برندارند تا خون من بريزند، و چون چنين كردند، خداوند كسى را بر ايشان مسلّط سازد كه آنان را زبون و پست كند تا بدان جا كه پست‏ترين و زبون‏ترين امّت‏ها شوند».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
392

فسكت، ثمّ انتظر حتّى إذا كان السحر قال لفتيانه وغلمانه: أكثروا من الماء فاستقوا وأكثروا، ثمّ ارتحلوا، فسار حتّى انتهى إلى زبالة، فأتاه خبر عبداللّه‏ بن يقطر، فأخرج إلى الناس كتاباً فقرأه عليهم:

بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، أمّا بعد؛ فإنّه قد أتانا خبر فظيع قتل مسلم بن عقيل، وهانئ بن عروة، وعبداللّه‏ بن يقطر، وقد خذلنا شيعتنا، فمن أحبّ منكم الانصراف فلينصرف غير حرج، ليس عليه ذمام.

۲ / ۷۶

فتفرّق الناس عنه وأخذوا يميناً وشمالاً، حتّى بقي في أصحابه الذين جاؤوا معه من المدينة، ونفر يسير ممّن انضووا إليه.

وإنّما فعل ذلك؛ لأنّه عليه‏السلام علم أنّ الأعراب الذين اتّبعوه إنّما اتّبعوه وهم يظنّون أنّه يأتي بلداً قد استقامت له طاعة أهله، فكره أن يسيروا معه إلاّ وهم يعلمون على ما يقدمون.

فلمّا كان السحر أمر أصحابه فاستقوا ماء وأكثروا، ثمّ سار حتّى مرّ ببطن العقبة فنزل عليها، فلقيه شيخ من بني عكرمة يقال له: عمرو بن لوذان، فسأله: أين تريد؟ فقال له الحسين عليه‏السلام: الكوفة.

فقال الشيخ: أنشدك اللّه‏ لمّا انصرفت، فواللّه‏، ما تقدم إلاّ على الأسنّة وحدّ السيوف، وإنّ هؤاء الذين بعثوا إليك، لو كانوا كفوك مؤونة القتال، ووطّؤوا لك الأشياء فقدمت عليهم، كان ذلك رأياً، فأمّا على هذه الحال التي تذكر فإنّي لا أرى لك أن تفعل.

فقال له: يا عبداللّه‏، ليس يخفى عليَّ الرأي، ولكن اللّه‏ تعالى لا يغلب على أمره، ثمّ قال عليه‏السلام: واللّه‏، لا يدعوني حتّى يستخرجوا هذه العلقة من جوفي، فإذا فعلوا سلّط اللّه‏ عليهم من يذلّهم حتّى يكونوا أذلّ فرق الاُمم.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39094
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به