383
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

از آن سو عبد اللّه‏ بن جعفر [پسر عموى آن حضرت و شوهر زينب عليهاالسلام]، دو فرزند خود عون و محمّد را به نزد حضرت فرستاد و نامه نيز به وسيله آن دو براى او فرستاد كه در آن چنين نوشته بود: «امّا بعد، من تو را به خدا سوگند دهم كه چون نامه مرا خواندى، از اين سفر بازگردى؛ زيرا من بر تو ترسناكم از اين راهى كه بر آن مى‏روى؛ از اين كه هلاكت تو و پريشانى خاندانت در آن باشد، و اگر امروز تو از ميان بروى، روشنايى زمين خاموش خواهد شد؛ زيرا تو چراغ فروزان راه‏يافتگان و آرزو و اميد مؤمنان هستى، و به راهى كه مى‏روى، شتاب مكن تا من به دنبال اين نامه، خدمت شما برسم. و السلام».

عبد اللّه‏ [اين نامه را فرستاد و از آن سو] به نزد عمرو بن سعيد رفت و از او درخواست كرد براى حسين عليه‏السلام امان‏نامه بفرستد و او را آرزومند سازد كه از اين راه باز گردد. پس عمرو بن سعيد، براى آن حضرت، نامه نوشت و در آن نامه، او را اميدوار به نيكى و صله كرد و بر جان خويش آسوده‏خاطر ساخت، و آن نامه را به وسيله برادرش يحيى بن سعيد فرستاد. پس يحيى و عبد اللّه‏ بن جعفر به آن حضرت رسيدند و پس از آن كه پسران خود را فرستاده بود [خود نيز آمده] و نامه عمرو بن سعيد را به او دادند و در بازگشت آن حضرت كوشش بسيار كردند. سيد الشهدا عليه‏السلام فرمود: «همانا من رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را در خواب ديدم و مرا به آنچه به دنبال آن مى‏روم دستور فرمود».

آن دو گفتند: آن خواب چه بوده؟ فرمود: «آن را براى كسى نگفته و نخواهم گفت تا خداى خويش را ديدار كنم». پس همين كه عبد اللّه‏ بن جعفر از بازگشت او نااميد شد، به دو فرزند خويش عون و محمّد دستور داد ملازم آن جناب باشند و به همراهش بروند، و در ركابش شمشير زنند، و خود با يحيى بن سعيد به مكّه بازگشت.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
382

وسار حتّى أتى التنعيم فلقيَ عيراً قد أقبلت من اليمن، فاستأجر من أهلها جمالاً لرحله وأصحابه، وقال لأصحابها: مَن أحبّ أن ينطلق معنا إلى العراق وفيناه كراءه وأحسنّا صحبته، ومن أحبّ أن يفارقنا في بعض الطريق أعطيناه كراء على قدر ما قطع من الطريق. فمضى معه قوم وامتنع آخرون.

وألحقه عبداللّه‏ بن جعفر رضى‏الله‏عنه بابنيه عون ومحمّد، وكتب على أيديهما إليه كتاباً يقول فيه: أمّا بعد؛ فإنّي أسألك باللّه‏ لمّا انصرفت حين تنظر في كتابي، فإنّي مشفق عليك من الوجه الذي توجّهت له أن يكون فيه هلاكك واستئصال أهل بيتك، إن ۲ / ۶۹

هلكت اليوم طفئ نور الأرض، فإنّك علم المهتدين ورجاء المؤمنين، فلا تعجل بالمسير، فإنّي في أثر كتابي، والسلام.

وصار عبداللّه‏ بن جعفر إلى عمرو بن سعيد، فسأله أن يكتب للحسين أماناً ويمنّيه ليرجع عن وجهه، فكتب إليه عمرو بن سعيد كتاباً يمنّيه فيه الصلة ويؤمنه على نفسه، وأنفذه مع أخيه يحيى بن سعيد، فلحقه يحيى وعبداللّه‏ بن جعفر بعد نفوذ ابنيه، ودفعا إليه الكتاب وجهدا به في الرجوع.

فقال: إنّي رأيت رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله في المنام، وأمرني بما أنا ماضٍ له، فقالا له: فما تلك الرؤيا؟

قال: ما حدّثت أحداً بها، ولا أنا محدّث أحداً حتّى ألقى ربّي عز و جل.

فلمّا أيس منه عبداللّه‏ بن جعفر أمر ابنيه عوناً ومحمّداً بلزومه والمسير معه والجهاد دونه، ورجع مع يحيى بن سعيد إلى مكّة.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 45297
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به