377
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

ابن زياد وعده داد كه وساطت او را بپذيرد. سپس پشيمان شد و دستور داد در همان حال، هانى را حاضر كنند و گفت: او را به بازار ببريد و گردنش را بزنيد. پس هانى را بيرون آوردند تا او را به جايى از بازار بردند كه در آن جا گوسفند مى‏فروختند، و هانى كَت‏بسته بود، و فرياد مى‏زد: اى قبيله مذحج [كجاييد؟] و امروز مذحج براى من نيست! و كجاست قبيله مذحج؟! چون ديد كسى يارى‏اش نمى‏كند، دست خود را كشيد و ريسمان را باز كرد و گفت: آيا عصايى يا خنجرى يا سنگى يا استخوانى نيست كه انسان بتواند به وسيله آن از خود دفاع كند؟ [مأموران] به سرش ريختند و محكم او را بستند. آن گاه بدو گفتند: گردنت را بكش. گفت: من در دادن جان به شما بخشش نكنم و در گرفتن آن، شما را يارى ننمايم. پس يكى از غلامان تُرك ابن زياد ـ كه رشيد نام داشت ـ، با شمشير به گردنش زد؛ ولى كارگر نشد. هانى گفت: بازگشت به سوى خداست. بار خدايا! به سوى رحمت و خوشنودى تو.

سپس شمشير ديگرى به او زد و آن جناب را كشت [رحمه اللّه‏ و رضوانه عليه و جزاه اللّه‏ عن الإسلام و اهله خير الجزاء].

عبد اللّه‏ بن زبير اسدى، در باره مسلم بن عقيل و هانى بن عروة ـ رحمة اللّه‏ عليهما ـ اين اشعار را گفته است:

اگر نمى‏دانى كه مرگ چيست،

بنگر به هانى و مسلم بن عقيل در ميان بازار؛

به آن پهلوانى كه شمشير روى او را درهم شكست،

و به آن ديگر كه كشته از بالاى بلندى در افتاد.

دستور امير، آن دو را گرفتار كرد، و بدين سرنوشت و روزگار دچار شدند

كه هر كه در شب بهر راهى برود، از اين دو داستان كنند [و جريان گرفتارى و كشتنشان را براى يك‏ديگر بگويند].

تن بى‏سرى را مى‏بينى كه مرگ، رنگش را دگرگون كرده

و خون‏ها بينى كه بهر راه ريخته شده.

جوانى را بينى كه او باحياتر بود از زن جوان شرمگين،

و برنده‏تر بود [در دلاورى و شهامت] از شمشير دوسر جلا داده شده.

آيا اسماء [بن خارجة كه يكى از آن چند تنى بود كه هانى را به نزد ابن زياد بردند] آسوده‏خاطر سوار بر اسب‏ها مى‏شود،

در صورتى كه طائفه مذحج [يعنى پيروان هانى] از او خون هانى را مى‏خواهند.

و قبيله مراد [كه با هانى از يك تيره بودند]، در اطراف اسماء گردش كنند

و همگى چشم به راه اويند كه پرسش كنند يا پرسش شوند.

پس اگر شما [اى قبيله مذحج و مراد]، انتقام خون برادر خويش را نگيريد،

پس زنان بدكاره‏اى باشيد كه به اندكى راضى گشته‏اند.

و چون مسلم و هانى ـ رحمة اللّه‏ عليهما ـ كشته شدند، عبيد اللّه‏ بن زياد، سرهاى آن دو را به همراهى هانى بن ابى حية وادعى و زبير بن اروح تميمى به نزد يزيد بن معاويه فرستاد، و به نويسنده خود دستور داد براى يزيد، سرگذشت مسلم و هانى را بنويسد. پس نويسنده ـ كه همان عمرو بن نافع بود ـ، نامه را طولانى كرد و او نخستين كسى بود كه نامه‏ها را طولانى مى‏نوشت. چون عبيد اللّه‏ در آن نامه نگريست، خوشش نيامد و گفت: اين درازى‏ها چيست، و اين زيادى‏ها براى چه است؟ بنويس: امّا بعد، سپاس براى خدايى است كه حقّ امير المؤمنين را گرفت و دشمن او را كفايت كرد. آگاه كنم امير المؤمنين را كه مسلم بن عقيل به خانه هانى بن عروه مرادى پناهنده شد و من ديده‏بانان و جاسوس‏ها بر ايشان گماردم، و مردانى به كمين آن دو نهادم و نقشه‏ها براى آن دو كشيدم تا آن دو را از خانه بيرون كشيدم و خدا مرا بر آن دو مسلّط كرد و پيش آوردم و گردن هر دو را زدم و سرهاى آن دو را با هانى بن ابى حيه وادعى و زبير بن اروح تميمى براى تو فرستادم. اين دو نفر هر دو از فرمانبران و پيروان ما و خيرخواهان بنى اميّه هستند. پس امير المؤمنين هر چه خواهد از جريان كار هانى و مسلم، از اين دو نفر از نزديك جويا شود؛ زيرا اطلاع كافى و راستى و پارسايى در اين دو است و السلام.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
376

وفي مسلم بن عقيل وهانئ بن عروة (رحمة اللّه‏ عليهما) يقول عبداللّه‏ بن الزبير الأسدي:

إن كُنتِ لا تدرين ما الموتُ فانظري

إلى هانئ في السوقِ وابنِ عقيلِ

إلى بَطلٍ قد هَشَّمَ السيفُ وَجهَهُ

وآخر يهوي مِن طمارٍ قتيلِ

أصابهما أمرُ الأميرِ فأصبحا

أحاديث من يسري بكلّ سبيلِ

تَري جسداً قد غيّرَ الموتُ وجهَهُ

ونَضحَ دمٍ قَد سالَ كُلَّ مسيلِ

فتىً هو أحيا من فتاة حييّةٍ

وأقطع من ذي شفرتينِ صَقيلِ

أيركبُ أسماء الهماليج آمناً

وقد طلبته مذحجٌ بذحول

تطيف حواليه مراد وكلّهم

على رقبة من سائلٍ ومسولِ

فإن أنتم لم تثأروا بأخيكمُ

فكونوا بغايا اُرضيت بقليلِ

۲ / ۶۵

ولما قُتِلَ مسلم وهانئ (رحمة اللّه‏ عليهما) بَعَثَ عبيد اللّه‏ بن زياد برؤوسهما مع هانئ بن أبي حيّة الوادعي والزبير بن الأروح التميمي إلى يزيد بن معاوية، وأمر كاتبه أن يكتب إلى يزيد بما كان من أمر مسلم وهانئ، فكتب الكاتب ـ وهو عمرو بن نافع ـ فأطال، وكان أوّل من أطال في الكتب.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39214
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به