367
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

سوگند ياد كرده‏ام كه كشته نشوم، مگر آزادانه.

همانا من مرگ را چيز بدى ديده‏ام.

چيز سرد را گرم و تلخ كند،

پرتو خورشيد برگشت و به زير افتاد.

هر مردى [در زندگى] روزى ناراحتى و بدى را ديدار خواهد كرد،

و من مى‏ترسم از اين كه به من دروغ گويند يا فريبم دهند.

محمّد بن اشعث به او گفت: دروغ به تو نگويند و فريبت ندهند [، تو در امانى]. پس بى‏تابى نكن. همانا اين مردم (يعنى ابن زياد و همراهانش) پسر عموهاى تو هستند [؛ چون اهل حجاز هستند و شما و ايشان از يك نژاد هستيد] و كشنده تو نخواهند بود و زيانى به تو نمى‏رسانند. مسلم در آن حال، ناتوان شده بود، و توانايى جنگ كردن نداشت، و نَفَسش بريد، پشت خود را به ديوار خانه طوعه تكيه داد. محمّد بن اشعث، گفتار پيشين را باز گفت كه: تو در امانى. مسلم فرمود: «آيا من در امانم؟». گفت: آرى. به آن مردمى كه همراه محمّد بن اشعث بودند، فرمود: «براى من امان هست؟». آنان گفتند: آرى. جز عبيد اللّه‏ بن عبّاس سلمى كه گفت: مرا در اين كار، نه شتر ماده‏اى است و نه شتر نرى.[و من كاره‏اى نيستم كه امان دهم يا ندهم].


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
366

۲ / ۵۸

فلمّا سمع وقع حوافر الخيل وأصوات الرجال علم أنّه قد اُتي، فخرج إليهم بسيفه، واقتحموا عليه الدار، فشدّ عليهم يضربهم بسيفه حتّى أخرجهم من الدار، ثمّ عادوا إليه فشدّ عليهم كذلك، فاختلف هو وبكر بن حمران الأحمري، فضرب فَمَ مسلم فشقّ شفته العليا وأسرع السيف في السفلى، ونصلت۱ له ثنيتاه، وضربه مسلم في رأسه ضربة منكرة وثنّاه باُخرى على حبل العاتق كادت تطلع على جوفه، فلمّا رأوا ذلك أشرفوا عليه من فوق البيت، فأخذوا يرمونه بالحجارة، ويلهبون النار في أطنان القصب، ثمّ يلقونها عليه من فوق البيت، فلمّا رأى ذلك خرج عليهم مصلتاً بسيفه في السكّة، فقال له محمّد بن الأشعث: لك الأمان، لا تقتل نفسك، وهو يقاتلهم ويقول:

أَقسَمتُ لا اُقتل إلاّ حرّا

إنّي رأيتُ الموتَ شيئاً نكرا

ويجعل البارد سخناً مرّا

ردّ شعاع الشمس فاستقرّا

كلّ امرئ يوماً ملاقٍ شرّا

أخاف أن اُكذب أو اُغرّا

فقال له محمّد بن الأشعث: إنّك لا تكذّب ولا تغرّ، فلا تجزع، إنّ القوم بنو عمك ۲ / ۵۹

وليسوا بقاتليك ولا ضائريك. وكان قد اُثخن بالحجارة وعجز عن القتال، فانبهر وأسند ظهره إلى جنب تلك الدار، فأعاد ابن الأشعث عليه القول: لك الأمان.

فقال: آمن أنا؟ قال: نعم. فقال للقوم الذين معه: لي الأمان؟ فقال القوم له: نعم، إلاّ عبيد اللّه‏ بن العبّاس السلمي فإنّه قال: لا ناقة لي في هذا ولا جمل، وتنحّى.

1.. نصلت : أي سقطت وزالت (اُنظر : الصحاح : ج ۵ ص ۱۸۳۰ (نصل)» .

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 45726
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به