329
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

حسين عليه‏السلام فرمود: «پس باشد تا بامداد كنى و انديشه خود را در اين باره ببينى». وليد گفت: «به نام خدا. باز گرد تا با گروهى از مردم [براى بيعت] به نزد ما بيايى». مروان به او گفت: «به خدا اگر حسين اينك از تو جدا شود و بيعت نكند، ديگر هرگز بر او دست نخواهى يافت تا كشتار بسيارى ميانه تو و او بشود! او را نگهدار تا اين كه يا بيعت كند يا گردنش را بزنى».

حسين عليه‏السلام از جا جست و به او فرمود: «اى پسر زرقاء (زن كبودچشم)! تو مرا مى‏كشى يا او؟ به خدا دروغ گفتى و نابه جا سخن گفتى!» [اين كلام را فرمود] و از خانه بيرون رفت و با نزديكان خود به راه افتاد و به منزل خويش درآمد. [همين كه حضرت برفت] مروان به وليد گفت: «گوش به سخن من ندادى، به خدا ديگر نخواهد گذارد تو بر او دست يابى!».

وليد به او گفت: «واى به حال ديگران باد اى مروان! تو كارى براى من انتخاب كرده بودى [و پيشنهادى به من نمودى] كه نابودى دين من در آن بود. به خدا دوست ندارم آنچه خورشيد بر آن مى‏تابد و از آن غروب مى‏كند از مال دنيا و ملك آن از آنِ من باشد و من حسين را بكشم! سبحان اللّه‏! همين كه حسين گفت: من بيعت نمى‏كنم، من حسين را بكشم؟! به خدا سوگند گمان ندارم كسى كه به خون حسين در روز قيامت بازخواست شود، ترازويش سبك باشد !».

مروان كه اين سخنان را از وليد شنيد گفت: «اگر براى اين خاطر بود و انديشه تو چنين است، كار به جايى كردى». اين را به زبان مى‏گفت؛ ولى در دل، كار او را خوش نداشت [و رأى او را نپسنديد و براى خوش‏آيند او گفتارش را تصديق كرد].

پس حسين عليه‏السلام آن شب را در خانه خود ماند و آن، شب بيست و هفتم رجب سال شصت هجرى بود، و وليد بن عتبه، آن شب، سرگرم بيعت گرفتن از عبد اللّه‏ بن زبير شد و او نيز از بيعت سرباز زد و همان شب، مدينه را به سوى مكّه ترك كرد. چون صبح شد، وليد، مردى از بنى اميّه را با هشتاد سوار از پى او فرستاد و اينان آمده، ولى [چون او از بيراهه رفته بود] به او دست نيافته، بازگشتند.

چون عصر روز شنبه شد، وليد، گروهى به نزد حسين عليه‏السلام فرستاد كه آن حضرت نزد وليد رفته براى يزيد با وليد بيعت كند، حسين عليه‏السلام فرمود: «تا بامداد فردا درنگ كنيد. آن گاه شما در اين باره انديشه كنيد و ما هم مى‏انديشيم». آن شب را نيز از آن حضرت دست بداشتند و اصرارى نورزيدند.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
328

فقال الحسين عليه‏السلام: فتصبح وترى رأيك في ذلك.

فقال له الوليد: انصرف على اسم اللّه‏ حتّى تأتينا مع جماعة الناس.

فقال له مروان: واللّه‏، لئن فارقك الحسين الساعة ولم يبايع لا قدرت منه على مثلها أبداً حتّى يكثر القتلى بينكم وبينه، احبس الرجل فلا يخرج من عندك حتّى يبايع أو تضرب عنقه.

فوثب عند ذلك الحسين عليه‏السلام وقال: أنت ـ يا ابن الزرقاء ـ تقتلني أو هو؟! كذبت واللّه‏ وأثمت. وخرج يمشي ومعه مواليه حتّى أتى منزله.

فقال مروان للوليد: عصيتني! لا واللّه‏، لا يمكّنك مثلها من نفسه أبداً.

فقال الوليد: الويح لغيرك يا مروان! إنّك اخترت لي التي فيها هلاك ديني، واللّه‏، ما اُحبّ أنّ لي ما طلعت عليه الشمس وغربت عنه من مال الدنيا وملكها وأنّي قتلت ۲ / ۳۴

حسيناً، سبحان اللّه‏! أقتل حسيناً أن قال: لا اُبايع؟! واللّه‏، إنّي لأظنّ أنّ امرءاً يحاسب بدم الحسين خفيف الميزان عند اللّه‏ يوم القيامة.

فقال له مروان: فإذا كان هذا رأيك فقد أصبت فيما صنعت. يقول هذا وهو غير الحامد له في رأيه.

فأقام الحسين عليه‏السلام في منزله تلك الليلة، وهي ليلة السبت لثلاث بقين من رجب سنة ستّين.

واشتغل الوليد بن عتبة بمراسلة ابن الزبير في البيعة ليزيد وامتناعه عليه. وخرج ابن الزبير من ليلته عن المدينة متوجّهاً إلى مكّة، فلمّا أصبح الوليد سرّح في أثره الرجال، فبعث راكباً من موالي بني اُميّة في ثمانين راكباً، فطلبوه فلم يدركوه فرجعوا.

فلمّا كان آخر نهار يوم السبت بعث الرجال إلى الحسين بن عليّ عليهماالسلام ليحضر فيبايع الوليد ليزيد بن معاوية، فقال لهم الحسين: أصبحوا ثمّ ترون ونرى. فكفّوا تلك الليلة عنه ولم يلحّوا عليه، فخرج عليه‏السلام من تحت ليلته ـ وهي ليلة الأحد ليومين بقيا من رجب ـ متوجّهاً نحو مكّة ومعه بنوه وإخوته وبنو أخيه وجلّ أهل بيته إلاّ محمّد بن الحنفية (رضوان اللّه‏ عليه) فإنّه لمّا علم عزمه على الخروج عن المدينة لم يدرِ أين يتوجّه، فقال له:

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39873
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به