عبد اللّه بن عقيل بن ابى طالب نيز كشته شد. مادرش كنيز بود. عمر بن صبيح صيداوى، تيرى بزد و او را بكشت.
مسلم بن عقيل نيز در كوفه كشته شد. مادرش كنيز بود.
عبد اللّه بن مسلم بن عقيل نيز كشته شد. مادرش رقيه دختر على بن ابى طالب بود و مادر بزرگش كنيز بود. عمرو بن صبيح صدايى و به قول ديگر، اسيد بن مالك حضرمى، او را كشت.
محمّد بن ابى سعيد بن عقيل نيز كشته شد. مادرش كنيز بود. لقيط بن ياسر جهنى، او را كشت.
حسن بن حسن بن على، صغير بود. مادرش خوله دختر منظور بن زبان فزارى بود.
عمرو بن حسن بن على نيز صغير بود كه كشته نشد. مادرش كنيز بود.
از جمله غلامان، سليمان، غلام حسين كشته شد. سليمان بن عوف حضرمى، او را كشت. منجح غلام حسين نيز كشته شد.
عبد اللّه بن بقطر، همشير حسين نيز كشته شد.
عبد الرحمان بن جندب ازدى گويد: پس از كشته شدن حسين، عبيد اللّه بن زياد، بزرگان كوفه را زير نظر گرفت و عبيد اللّه بن حر را نيافت.
عبيد اللّه بن حر، پس از چند روز پيش وى آمد كه از او پرسيد: «اى ابن حر! كجا بودى؟». گفت: «بيمار بودم». گفت: «بيمار عقل يا بيمار تن؟». گفت: «عقلم بيمار نبود؛ تنم را نيز خداوند عافيت بخشيد». ابن زياد گفت: «دروغ مىگويى. با دشمن ما بودى». گفت: «اگر با دشمن تو بودم، مرا ديده بودند كه حضور من نهان نمىماند». گويد: ابن زياد، لحظهاى از او غافل ماند و ابن حر برون شد و بر اسب خويش نشست.
ابن زياد گفت: «ابن حر كجاست؟». گفتند: «هماكنون برون شد». گفت: «بياريدش». گويد: نگهبانان بيامدند و بدو گفتند: «پيش امير بيا؛ امّا ابن حر، اسب خويش را تاخت و گفت: «به او بگوييد كه هرگز به دلخواه پيش او نخواهم آمد». آن گاه برفت و در خانه احمر بن زياد طايى، جاى گرفت و ياران وى در آن جا به دورش فراهم آمدند. پس از آن به كربلا رفت و قتلگاه قوم را بديد و برايشان آمرزش خواست. آن گاه برفت و در مداين جا گرفت و در اين باره چنين سرود: