31
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

وقتى عمرو بن سعيد زمامدار مدينه شد و در ذى القعده سال شصت هجرى وارد آن گرديد، عمرو بن زبير را فرمانده پليس كرد، و گفت: «امير المؤمنين سوگند ياد كرده كه بيعت عبد اللّه‏ بن زبير را جز اين كه او را در درون خازنى بياورند و به دست امير المؤمنين اداى احترام كند، نپذيرد. من او را در داخل خازن نازك آهنى يا طلايى قرار مى‏دهم و بر او كلاهى بُرنس مى‏پوشانم. از درون آن خازن ديده نمى‏شود، و تنها صدايش شنيده مى‏شود». و گفت:

اين را بگير، كه عزيز تدبيرى ندارد

در آن گفتارى براى مرد ذليل شده است.

من مطلعم كه مردم تو را برتر مى‏دانند

و تو درباره همسايگان سرزنش و توبيخ شده نيستى.

رباح بن مسلم گويد: عمرو بن سعيد را به كار عبد اللّه‏ بن زبير فرستادند. ابو شريح بدو گفت: «به مكّه هجوم مبر كه شنيدم پيمبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏فرمود: فقط لَختى از روز، خدا اجازه جنگ در مكّه داد، آن گاه حرمت آن باز آمد».

گويد: امّا عمرو نخواست گفته او را گوش گيرد و گفت: «اى پيرمرد! ما حرمت مكّه را بهتر از تو مى‏دانيم». گويد: آن گاه عمرو بن سعيد، سپاهى با عمرو بن زبير فرستاد. انيس بن عمرو و زيد غلام محمّد بن عبد اللّه‏ بن مخزومى، همراه وى بودند. همه جمعشان دو هزار كس بود. مردم مكّه با آنها بجنگيدند كه انيس بن عمرو، همراه با مهاجر وابسته قلمس و بسيار كس ديگر كشته شدند. سپاه عمرو هزيمت شد و عبيدة بن زبير بيامد و به عمرو برادر خويش گفت: «تو در حمايت منى و من تو را پناه داده‏ام» و او را پيش عبد اللّه‏ بن زبير بُرد. چون او را بديد گفت: «اى نابه‏كار! اين خون چيست كه به صورت دارى؟». عمرو، شعرى به اين مضمون خواند:

ما از پشتْ زخم نمى‏خوريم؛

بلكه خون، روى قدم‏هايمان مى‏ريزد.

گويد: پس عبد اللّه‏ او را به زندان كرد و پناه عبيده را شكست و گفت: «چه كسى به تو گفته بود كه اين فاسق حرمت‏شكن را پناه دهى؟». آن گاه به عوض همه كسانى كه عمرو زده بودشان، قصاص گرفت، مگر منذر و پسرش كه نخواستند قصاصشان گرفته شود. و عمرو بن زبير، زير تازيانه جان داد.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
30

حدّثني خالد بن الياس، عن أبي بكر بن عبداللّه‏ بن أبي الجهم، قال: لمّا قدم عمرو بن سعيد المدينة والياً، قدم في ذي القعدة سنة ستّين، فولّى عمرو بن الزبير شرطته، وقال: قد أقسم أمير المؤمنين إلاّ يقبل بيعة ابن الزبير إلاّ أن يؤتى به في جامعة، فليبرّ يمين أمير المؤمنين، فإنّي أجعل جامعة خفيفة من ورق أو ذهب، ويلبس عليها برنساً، ولا تُرى إلاّ أن يسمع صوتها، وقال:

خذها فَلَيست لِلعزيز بخُطَّة

و فيها مقالٌ لامريءٍ مُتَذلِّل

أ عامِرُ إن القومَ ساموكَ خُطَّةً

و مالكَ في الجيران عذلُ مُعَذِّل

قال محمّد: وحدّثني رياح بن مسلم، عن أبيه، قال: بعث إلى عبداللّه‏ بن الزبير عمرو بن سعيد، فقال له أبو شريح: لا تغزُ مكّة؛ فإنّي سمعت رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يقول: إنّما أذن اللّه‏ لي في القتال بمكّة ساعة من نهار، ثمّ عادت كحرمتها.

فأبى عمرو أن يسمع قوله، وقال: نحن أعلم بحرمتها منك أيّها الشيخ، فبعث عمرو جيشاً مع عمرو ومعه أنيس بن عمرو الأسلمي، وزيد غلام محمّد بن عبداللّه‏ بن الحارث بن هشام، وكانوا نحو ألفين، فقاتلهم أهل مكّة، فَقُتِلَ أنيس بن عمرو والمهاجر مولى القلمس في ناس كثير، وهزم جيش عمرو، فجاء عبيدة بن الزبير، فقال لأخيه عمرو: أنت في ذمّتي، وأنا لك جار، فانطلق به إلى عبداللّه‏، فدخل على ابن الزبير فقال: ما هذا الدم الذي في وجهك يا خبيث؟ فقال عمرو:

لَسنا على الأعقابِ تُدمى كُلومُنا

و لكن على أقدامِنا تَقطُرُ الدّما

فحبسه وأخفر۱ عبيدة، وقال: أمرتك أن تجير هذا الفاسق المستحلّ لحرمات ۵ / ۳۴۷

اللّه‏؟! ثمّ أقاد عمراً من كلّ من ضربة إلاّ المنذر وابنه، فإنّهما أبيا أن يستقيدا، ومات تحت السياط.

1.. أخفر عبيدة : أي لم يفِ له بذمّته لسان العرب : ج ۴ ص ۲۵۳ «خفر» .

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 38887
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به