303
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

يزيد نيز اين آيه را خواند: «هر مصيبتى به شما رسد، براى كارهايى است كه دست‏هايتان كرده و بسيارى را نيز ببخشد».

آن گاه لوازم بداد و مالى داد و او را سوى مدينه فرستاد.

قاسم بن بخيت گويد: وقتى فرستادگان مردم كوفه، سر حسين را بياوردند و وارد مسجد دمشق شدند، مروان حكم به آنها گفت: «چه كرديد؟». گفتند: «هجده كس از آنها سوى ما آمدند كه به خدا همه را كشتيم و اينك سرها و اسيران». و مروان برجست و برفت.

گويد: پس از آن برادر مروان، يحيى بن حكم بيامد و گفت: «چه كرديد؟»، و همان سخن را با وى بگفتند. يحيى گفت: «به روز رستاخيز، از محمّد دور مانيد! هرگز با شما به كارى نباشم». آن گاه برخاست و برفت.

گويد: آن گاه پيش يزيد رفتند و سر را پيش روى او نهادند و همان سخنان را با وى بگفتند. گويد: هند دختر عبد اللّه‏ بن عامر بن كريز ـ كه زن يزيد بن معاويه بود ـ سخنان آنها را شنيد و چهره به جامه خويش بپوشانيد و برون شد و گفت: «اى امير مؤمنان! سر حسين، پسر فاطمه، دختر پيمبر خداست؟». گفت: «آرى. بر پسر دختر پيمبر و نخبه قريش فغان كن و سياه بپوش كه ابن زياد شتاب كرد و او را بكشت، كه خدايش بكشد». گويد: آن گاه به كسان اجازه ورود داد كه بيامدند. سر، پيش روى يزيد بود و چوبى به دست داشت كه به دهان وى مى‏زد. آن گاه گفت: «كار اين و ما چنان است كه حصين همام مرى گويد:

سرهايى از مردان محبوب ما را شكافتند،

در حالى كه خودشان متمردتر و ستم‏گرترند.

گويد: يكى از ياران پيمبر خدا به نام ابو برزه اسلمى گفت: «چرا با چوبت به دهان حسين مى‏زنى؟! به خدا چوبت به جايى مى‏خورد كه بارها ديده‏ام پيمبر، لب بر آن مى‏نهاد. اى يزيد! به روز رستاخيز مى‏آيى و شفيع تو ابن زياد است و اين به روز رستاخيز مى‏آيد و شفيعش محمّد است صلى‏الله‏عليه‏و‏آله». آن گاه برخاست و برفت.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
302

۵ / ۴۶۵

قال هشام، عن أبي مخنف، قال: حدّثني أبو حمزة الثمالي، عن عبداللّه‏ الثمالي، عن القاسم بن بخيت، قال: لما أقبل وفد أهل الكوفة برأس الحسين دخلوا مسجد دمشق، فقال لهم مروان بن الحكم: كيف صنعتم؟

قالوا: ورد علينا منهم ثمانية عشر رجلاً، فأتينا واللّه‏ على آخرهم، وهذه الرؤوس والسبايا، فوثب مروان فانصرف، وأتاهم أخوه يحيى بن الحكم، فقال: ما صنعتم؟ فأعادوا عليه الكلام، فقال: حجبتم عن محمّد يوم القيامة، لن اُجامعكم على أمر أبداً، ثمّ قام فانصرف، ودخلوا على يزيد فوضعوا الرأس بين يديه، وحدّثوه الحديث. قال: فسمعت دور الحديث هند بنت عبداللّه‏ بن عامر بن كريز ـ وكانت تحت يزيد بن معاوية ـ فتقنّعت بثوبها، وخرجت فقالت: يا أمير المؤمنين، أراس الحسين بن فاطمة بنت رسول اللّه‏؟!

قال: نعم فاعولي عليه، وحدّي على ابن بنت رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وصريحة قريش، عجّل عليه ابن زياد فقتله، قتله اللّه‏! ثمّ أذن للناس فدخلوا والرأس بين يديه، ومع يزيد قضيب فهو ينكت به في ثغره، ثمّ قال: إنّ هذا وإيّانا كما قال الحصين بن الحُمام المري:

يفلِّقنَ هاماً مِن رِجالٍ أحبّةٍ

إِلينا وهُم كانوا أعقَّ وأَظلَما

قال: فقال رجل من أصحاب رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يقال له أبو برزه الأسلمي: أ تنكت بقضيبك في ثغر الحسين؟! أما لقد أخذ قضيبك من ثغره مأخذاً، لربما رأيت رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يرشفه، أما إنّك يا يزيد تجيء يوم القيامة وابن زياد شفيعك، ويجيء هذا يوم القيامة ومحمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شفيعه، ثمّ قام فولّى.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39169
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به