گويد: آن گاه عبيد اللّه بگفت تا زنان و كودكان حسين را آماده كنند و بگفت تا طوق آهنين به گردن على بن حسين نهادند و آنها را همراه محفز بن ثعلبه عايذى و شمر بن ذى الجوشن روانه كرد كه پيش يزيدشان بردند.
گويد: على بن حسين، در راه با هيچ يك از آنها يك كلمه سخن نكرد تا رسيدند و چون به در يزيد رسيدند، محفز بن ثعلبه بانگ برداشت كه: «اينك محفز بن ثعلبه، فرومايگان بدكار را پيش امير مؤمنان آورده است».
گويد: يزيد پاسخ داد: «مولود مادر محفز، بدتر و فرومايهتر است!». قاسم بن عبد الرحمان، غلام يزيد بن معاويه گويد: وقتى سرها را ـ سر حسين و سر خاندان و ياران وى را ـ پيش يزيد نهادند، شعرى به اين مضمون خواند:
سرهايى را بشكافتند كه براى ما عزيز بود
و خودشان ناسپاستر بودند و ستمكارتر.
و گفت: «به خداى، اى حسين! اگر كار تو به دست من بود، نمىكشتمت».
ابو عماره عبسى گويد: يحيى بن حكم برادر مروان بن حكم، شعرى به اين مضمون خواند:
خويشاوندىِ مقتول دشت طف،
از پسر نابهكار سميه نزديكتر بود.
نسل سميّه به شمار ريگها شد؛
امّا از دختر پيمبر خدا نسلى نماند.
گويد: يزيد به سينه يحيى بن حكم زد و گفت: «خاموش باش!». گويد: و چون يزيد بن معاويه به مجلس نشست، بزرگان مردم شام را پيش خواند و آنها را به دور خويش نشاند. آن گاه على بن حسين و كودكان و زنان حسين را خواست كه پيش وى آوردند و كسان مىگريستند.
گويد: يزيد به على گفت: «اى على! به خدا پدرت حقّ خويشاوندى مرا رعايت نكرد و حقّ مرا نشناخت و با من بر سر قدرتم به نزاع برخاست و خدا با او چنان كرد كه ديدى». على، اين آيه راخواند: «هيچ مصيبتى به زمين يا نفوس شما نرسد مگر پيش از آن كه خلقش كنيم، در نامهاى بوده».