293
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گويد: آن گاه عبيد اللّه‏ بگفت تا زنان و كودكان حسين را آماده كنند و بگفت تا طوق آهنين به گردن على بن حسين نهادند و آنها را همراه محفز بن ثعلبه عايذى و شمر بن ذى الجوشن روانه كرد كه پيش يزيدشان بردند.

گويد: على بن حسين، در راه با هيچ يك از آنها يك كلمه سخن نكرد تا رسيدند و چون به در يزيد رسيدند، محفز بن ثعلبه بانگ برداشت كه: «اينك محفز بن ثعلبه، فرومايگان بدكار را پيش امير مؤمنان آورده است».

گويد: يزيد پاسخ داد: «مولود مادر محفز، بدتر و فرومايه‏تر است!». قاسم بن عبد الرحمان، غلام يزيد بن معاويه گويد: وقتى سرها را ـ سر حسين و سر خاندان و ياران وى را ـ پيش يزيد نهادند، شعرى به اين مضمون خواند:

سرهايى را بشكافتند كه براى ما عزيز بود

و خودشان ناسپاس‏تر بودند و ستمكارتر.

و گفت: «به خداى، اى حسين! اگر كار تو به دست من بود، نمى‏كشتمت».

ابو عماره عبسى گويد: يحيى بن حكم برادر مروان بن حكم، شعرى به اين مضمون خواند:

خويشاوندىِ مقتول دشت طف،

از پسر نابه‏كار سميه نزديك‏تر بود.

نسل سميّه به شمار ريگ‏ها شد؛

امّا از دختر پيمبر خدا نسلى نماند.

گويد: يزيد به سينه يحيى بن حكم زد و گفت: «خاموش باش!». گويد: و چون يزيد بن معاويه به مجلس نشست، بزرگان مردم شام را پيش خواند و آنها را به دور خويش نشاند. آن گاه على بن حسين و كودكان و زنان حسين را خواست كه پيش وى آوردند و كسان مى‏گريستند.

گويد: يزيد به على گفت: «اى على! به خدا پدرت حقّ خويشاوندى مرا رعايت نكرد و حقّ مرا نشناخت و با من بر سر قدرتم به نزاع برخاست و خدا با او چنان كرد كه ديدى». على، اين آيه راخواند: «هيچ مصيبتى به زمين يا نفوس شما نرسد مگر پيش از آن كه خلقش كنيم، در نامه‏اى بوده».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
292

قال: ثمّ إنّ عبيد اللّه‏ أمر بنساء الحسين وصبيانه فجهّزن، وأمر بعليّ بن الحسين فغلّ بغلّ إلى عنقه، ثمّ سرّح بهم مع محفز بن ثعلبة العائذي، عائذة قريش، ومع شمر بن ذي الجوشن، فانطلقا بهم حتّى قدموا على يزيد، فلم يكن عليّ بن الحسين يكلّم أحداً منهما في الطريق كلمة حتّى بلغوا، فلمّا انتهوا إلى باب يزيد رفع محفز بن ثعلبة صوته، فقال: هذا محفز بن ثعلبة أتى أمير المؤمنين باللئام الفجرة، قال: فأجابه يزيد بن معاوية: ما ولدت اُمّ محفز شرّ و ألأم.

قال أبو مخنف: حدّثني الصقعب بن زهير، عن القاسم بن عبد الرحمن مولى يزيد بن معاوية، قال: لما وضعت الرؤوس بين يدي يزيد ـ رأس الحسين وأهل بيته وأصحابه ـ قال يزيد:

يفلِّقنَ هاماً مِن رِجالٍ أعزّة

عَلَينا وهُم كانوا أعقَّ وأَظلَما

أما واللّه‏ يا حسين، لو أنا صاحبك ما قتلتك.

قال أبو مخنف: حدّثني أبو جعفر العبسي، عن أبي عمارة العبسي، قال: فقال يحيى بن الحكم أخو مروان بن الحكم:

لهامٌ بِجُنبِ الطَفِّ أدنى قَرابةً

مِن ابنِ زياد العَبدِ ذي الحَسَبِ الوَغل

سُمَيَّةُ أمسَى نَسلَها عَددَ الحصى

و بِنتُ رسول اللّه‏ لَيسَ لها [من] نَسلِ

۵ / ۴۶۱

قال: فضرب يزيد بن معاوية في صدر يحيى بن الحكم وقال: اسكت.

قال: ولمّا جلس يزيد بن معاوية دعا أشراف أهل الشام فأجلسهم حوله، ثمّ دعا بعليّ بن الحسين وصبيان الحسين ونسائه، فاُدخلوا عليه والناس ينظرون، فقال يزيد لعليّ: يا عليّ، أبوك الذي قطع رحمي، وجهل حقّي، ونازعني سلطاني، فصنع اللّه‏ به ما قد رأيت!

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39982
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به