291
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

ابو مخنف گويد: آن گاه عبيد اللّه‏ بن زياد، سر حسين را در كوفه بياويخت و چنان شد كه آن را در كوفه مى‏گردانيدند. پس از آن، زحر بن قيس را پيش خواند و سر حسين را با سرهاى يارانش همراه وى براى يزيد بن معاويه فرستاد. ابو بردة بن عوف و طارق بن ابى ظبيان، هردوان ازدى، نيز همراه زحر بودند كه سرها را در شام پيش يزيد بن معاويه رسانيدند.

غاز بن ربيعه جرشى حميرى گويد: به خدا به دمشق نزد يزيد بن معاويه بودم كه زحر بن قيس بيامد و به نزد يزيد وارد شد. يزيد بدو گفت: «واى تو! خبر چه بود؟ و تو چه دارى؟». گفت: «اى امير مؤمنان! مژده ظفر و يارى خداى! حسين بن على با هجده كس از خاندان و شصت كس از شيعيانش سوى ما آمد كه به مقابله آنها رفتيم و از آنها خواستيم كه تسليم شوند و به حكم امير عبيد اللّه‏ بن زياد گردن نهند، يا براى جنگ آماده باشند. جنگ را بر تسليم برگزيدند. با طلوع آفتاب بر آنها تاختيم و از همه سوى در ميانشان گرفتيم و چون شمشيرها بر سرهاى آن قوم به كار افتاد، فرارى بى‏پناه شدند و از دست ما به تپّه‏ها و گودال‏ها مى‏گريختند، چونان كه كبوتران از باز. به خدا اى امير مؤمنان! از كشتن يك شتر يا خفتن نيم‏روز بيشتر نشد كه همه را از پاى در آورديم. اينك تنهاشان برهنه و جامه‏هاشان خونين و چهره‏هاشان خاك‏آلوده است كه خورشيد بر آنها مى‏تابد و باد بر آنها مى‏وزد. زيارتگرشان عقابان است و بازان به سرزمين خشك بيابان».

گويد: چشم يزيد اشك‏آلود شد و گفت: «از اطاعت شما بى‏كشتن حسين نيز خشنود مى‏شدم. خدا پسر سميّه را لعنت كند. به خدا اگر كار وى به دست من بود، مى‏بخشيدمش! خدا حسين را رحمت كند».۱ گويد: و به زحر چيزى نداد.

1.. ظاهراً اين روايت و نظاير آن را دلبستگان حاكم وقت ساخته‏اند ، شايد چيزى از حرمت رفته را پس آرند م .


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
290

قال أبو مخنف: ثمّ إنّ عبيد اللّه‏ بن زياد نصب رأس الحسين بالكوفة، فجعل يدار به في الكوفة، ثمّ دعا زحر بن قيس فسرّح معه برأس الحسين ورؤوس أصحابه إلى يزيد بن معاوية، وكان مع زحر أبو بردة بن عوف الأزدي وطارق بن أبي ظبيان الأزدي، فخرجوا حتّى قدموا بها الشام على يزيد بن معاوية.

قال هشام: فحدّثني عبداللّه‏ بن يزيد بن روح بن زنباع الجذامي، عن أبيه، عن الغاز بن ربيعة الجرشي، من حمير، قال: واللّه‏، أنا لعند يزيد بن معاوية بدمشق إذ أقبل زحر بن قيس حتّى دخل على يزيد بن معاوية، فقال له يزيد: ويلك! ما وراءك؟ وما عندك؟

فقال: أبشر يا أمير المؤمنين بفتح اللّه‏ ونصره، ورد علينا الحسين بن عليّ في ثمانية عشر من أهل بيته وستّين من شيعته، فسرنا إليهم، فسألناهم أن يستسلموا وينزلوا على حكم الأمير عبيد اللّه‏ بن زياد أو القتال، فاختاروا القتال على الاستسلام، فعدونا عليهم مع شروق الشمس، فأحطنا بهم من كلّ ناحية، حتّى إذا أخذت السيوف مأخذها من هام القوم، يهربون إلى غير وزر، ويلوذون منّا بالآكام والحفر لواذاً كما لاذَ الحمائم من صقر، فو اللّه‏ يا أمير المؤمنين، ما كان إلاّ جزر ۵ / ۴۶۰

جزور أو نومة قائل حتّى أتينا على آخرهم، فهاتيك أجسادهم مجرّدة، وثيابهم مرمّلة، وخدودهم معفّرة، تصهرهم الشمس، وتسفي عليهم الريح، زوّارهم العقبان والرخم بِقَيّ سبسب.۱

قال: فدمعت عين يزيد، وقال: قد كنت أرضى من طاعتكم بدون قتل الحسين، لعن اللّه‏ ابن سميّة! أما واللّه‏، لو أني صاحبه لعفوت عنه، فرحم اللّه‏ الحسين! ولم يصله بشيء.

1.. القي من القواء وهي الأرض القفر الخالية . اُنظر : لسان العرب : ج ۱۵ ص ۲۱۰ «قوي» . والسبسب :المفازة(لسان العرب :ج ۱ ص ۴۶۰ «سبسب)» .

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 38854
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به