283
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

حميد بن مسلم گويد: و چون صبح شد، سر را پيش عبيد اللّه‏ بن زياد بُرد.

گويد: عمر بن سعد آن روز و فردا را ببود. آن گاه حميد بن بكير احمرى را بگفت تا ميان مردم، نداى رحيل سوى كوفه داد. وى دختران و خواهران حسين را با كودكانى كه همراه داشته بود و على بن حسين را كه بيمار بود، با خود ببرد.

قرة بن قيس تميمى گويد: زنان را ديدم كه وقتى بر حسين و كسان و فرزند وى گذشتند، فغان كردند و به صورت‏هاى خويش زدند.

گويد: بر اسب از راهشان گذشتم. به خدا هرگز زنانى نكوديدارتر از آنها نديده بودم! به خدا از سياه‏چشمان يبرين، نكوتر بودند!

گويد: هر چه را فراموش كنم، گفته زينب دختر فاطمه را فراموش نمى‏كنم كه وقتى بر برادر مقتول خويش گذشت، مى‏گفت: «وا محمّدا! وا محمّدا! فرشتگان آسمان بر تو صلوات گويند. اين حسين است در دشت افتاده، آغشته به خون، اعضا بريده! اى محمّدم! دخترانت اسيرند. باقى‏ماندگانت كشتگان اند كه باد بر آنها مى‏وزد». گويد: به خدا همه دشمن و دوست را بگريانيد.

گويد: سرهاى ديگران را نيز بريدند و هفتاد و دو سر همراه شمر بن ذى الجوشن و قيس بن اشعث و عمرو بن حجّاج و عزرة بن قيس فرستادند كه پيش عبيد اللّه‏ بن زياد بردند.

حميد بن مسلم گويد: عمر بن سعد مرا پيش خواند و پيش كسان خود فرستاد كه فيروزى و سلامت خويش را مژده دهد. برفتم تا پيش كسان وى رسيدم و خبر را با آنها بگفتم. پس از آن برفتم و ديدم كه ابن زياد براى كسان نشسته بود. فرستادگان رسيده بودند، آنها را وارد كرد و به مردم نيز اجازه ورود داد كه من نيز با كسان وارد شدم. سر حسين را ديدم كه پيش روى او نهاده بود و مدّتى با چوب ميان دندان‏هاى جلو آن مى‏زد و چون زيد بن ارقم ديد كه از چوب زدن دست بر نمى‏دارد، گفت: «اين چوب را از اين دندان‏ها بردار. قسم به آن كه خدايى جز او نيست، دو لب پيمبر خدا را ديدم كه بر اين دو لب بود و آن را مى‏بوسيد». گويد: آن گاه پير، گريستنْ آغاز كرد.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
282

قال: فلمّا أصبح غدا بالراس إلى عبيد اللّه‏ بن زياد.

و أقام عمر بن سعد يومه ذلك والغد، ثمّ أمر حميد بن بكير الأحمري فأذّن في الناس بالرحيل إلى الكوفة، وحمل معه بنات الحسين وأخواته ومن كان معه من الصبيان، وعليّ ابن الحسين مريض.

۵ / ۴۵۶

قال أبو مخنف: فحدّثني أبو زهير العبسي، عن قرّة بن قيس التميمي، قال: نظرت إلى تلك النسوة لمّا مررن بحسين وأهله وولده صحن ولطمن وجوههنّ، قال: فاعترضتهنّ على فرس، فما رأيت منظراً من نسوة قطّ كان أحسن من منظر رأيته منهنّ ذلك اليوم، واللّه‏ لهنّ أحسن من مَهَا۱ يَبرِينَ.

قال: فما نسيت من الأشياء، لا أنس قول زينب ابنة فاطمة حين مرّت بأخيها الحسين صريعاً وهي تقول: يا محمّداه! يا محمّداه! صلّى عليك ملائكة السماء، هذا الحسين بالعراء! مرمّل بالدماء! مقطّع الأعضاء! يا محمّداه! وبناتك سبايا! وذرّيّتك مقتّلة، تسفي عليها الصبا! قال: فأبكت واللّه‏ كلّ عدوّ وصديق.

قال: وقطف رؤوس الباقين، فسرّح باثنين وسبعين رأساً مع شمر بن ذي الجوشن وقيس بن الأشعث وعمرو بن الحجّاج وعزرة بن قيس، فأقبلوا حتّى قدموا بها على عبيد اللّه‏ بن زياد.

قال أبو مخنف: حدّثني سليمان بن أبي راشد، عن حميد بن مسلم، قال: دعاني عمر بن سعد فسرّحني إلى أهله لاُبشّرهم بفتح اللّه‏ عليه وبعافيته، فأقبلت حتّى أتيت أهله، فأعلمتهم ذلك، ثمّ أقبلت حتّى أدخل فأجد ابن زياد قد جلس للناس، وأجد الوفد قد قدموا عليه، فأدخلهم، وأذّن للناس، فدخلت فيمن دخل، فإذا رأس الحسين موضوع بين يديه، وإذا هو ينكت بقضيب بين ثنيتيه ساعة.

1.. المها : البلّور لسان العرب : ج ۱۵ ص ۲۹۹ «مهو» .

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 38914
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به